گلوله های جهل و قربانیان تروریسم در رژه ۳۱ شهریور ۹۷
مقدمه : هنوز خاطره تلخ و دلخراش حمله کوردلانه تروریست های وهاب به رژه نیروهای مسلح درآخرین روز تابستان سال ۹۷ دریادها مانده است. در حادثه ی غمبار رگبار بستن کودکان و مردم بی گناه ، بار دیگر سند ننگ وخبائث حامیان تروریسم در دنیا به ثبت رسید و قساوت و سنگدلی دشمنان ملت ایران […]
مقدمه : هنوز خاطره تلخ و دلخراش حمله کوردلانه تروریست های وهاب به رژه نیروهای مسلح درآخرین روز تابستان سال ۹۷ دریادها مانده است. در حادثه ی غمبار رگبار بستن کودکان و مردم بی گناه ، بار دیگر سند ننگ وخبائث حامیان تروریسم در دنیا به ثبت رسید و قساوت و سنگدلی دشمنان ملت ایران را برهمگان آشکار ساخت و روی دشمنان نظام جمهوری اسلامی را سیاه کرد.
هدف تروریست های خود فروخته با این اقدام ننگین ، ایجاد ناامنی درکشور وتفرقه افکنی بین اقوام وایجاد فاصله بین ملت ونظام بود که بار دیگر مردم بصیر ایران درآیین تشییع شهدای این حادثه خط بطلان بر نقشه پلید آنها کشیدند .
اکنون دو سال از این جنایت فراموش نشدنی می گذرد .حادثه ای که در آن جمع زیادی از شهروندان بی گناه از کودک ۴ ساله تا جانباز برروی ویلچر درخون خود غلطیدند. اما نه تنها این حادثه در نزد مردم ما کمرنگ نشده بلکه مرور آن مایه افتخار ملت ایران است تا همواره بگوییم تروریست های مزدور نمی توانند تجلی اقتدار ملی در نمایش قدرت نیروهای مسلح را تحمل کنند و دست به کارهای تروریستی می زنند که به جایی نمی رسند..پایگاه خبری نبض شهر به همین مناسبت گزارش زیر را تهیه کرده که می خوانید .
صبح روز ٣۱ شهریور مراسم رژه نیروهای مسلح به مناسبت هفته دفاع مقدس در بلوار قدس شهر اهواز درحال برگزاری بود. هنگام شروع مراسم، درابتدا گروه سرود روبروی جایگاه قرار گرفت و برنامه خود را اجرا کرد سپس نوبت رژه گروهان های متعدد شد که همه چیز بصورت منظم درحال انجام بود .
“فرید عالی “یکی از سربازانی بود که درمراسم رژه ۳۱ شهریور سال ۱۳۹۷ نیروهای مسلح شهر اهواز حضور داشت و با اصابت چهار گلوله به بدنش به درجه جانبازی رسید. ماه های قبل از برگزاری مراسم رژه در اوج گرمای طاقت فرسای خوزستان و شرجی های خرماپزان اهواز به همراه دیگر سربازان هم خدمتش تمرینات زیادی می کردند تا بتوانند رژه ای مقتدرانه و زیبا و هماهنگ را اجرا کنند. بالاخره پس از نواختن مارش نظامی سرود جمهوری اسلامی ایران نوبت رژه نیروهای مسلح گردید که گروهانی که فرید در آن بود به خوبی اجرا کردند و درحال حرکت به سمت ماشین ها بودند که یکدفعه صدای رگبار گلوله را از چهار طرف محوطه اطراف شنیدند .آنها فکر می کردند که این هم جزیی از برنامه است که وقتی صدای سرهنگی را شنیدند که روی زمین بخوابید پناه بگیرید بطور ناخوادگاه متفرق شدند . پشت جایگاه مراسم در قسمتی که بوسیله گونی جداسازی شده بود ، وقتی فرید سرش را بالا آورد تا ببیند اوضاع از چه قرار است ، سه تیر به سمت قلب ، سینه و شکم او اصابت کرد و چند نفر از دوستانش همان لحظه زخمی شدند . مزدوران تروریست به بالای سر زخمی ها می رفتند تا تیر خلاص به همه زخمی ها بزنند .در فاصله ۱۵ متری این سرباز ۲۴ ساله اهوازی ، یکی از معاندین مخفی شده بود و درحال گذاشتن تیر در خشاب تفنگش بود که فرید را دید . در این لحظه فرید درحال خواندن اشهد خود بود که تیر دیگری به سمت او شلیک کردند که به پای چپش اصابت کرد .
خون از سر و روی فرید جاری و دیگر توان حرکت نداشت و از شدت جراحت زخم و خونریزی بیهوش شد . دیگر نفهمید چطور او را به بیمارستان انتقال دادند .اما خانواده اش که از طریق تلویزیون برنامه را تماشا می کردند و متوجه حمله مزدوران تروریست شده بودند برای دیدن فرزندشان به مکان برگزاری مراسم آمده بودند تا او را ببینند که به آنها گفته شد به بیمارستان انتقال یافته اند .مراحل درمان فرید عالی بیش از شش ماه به طول انجامید و مدت زمان زیادی با عصا راه می رفت ولی خدا را شکر شرایطش به گونه ای شد که می تواند روی پای خود بیاستد .
میثم خالدی – عکاس : یک دستم دوربین و دست دیگرم گوشی بود تا رسالت خبری را انجام دهم
میثم خالدی عکاس پایگاه خبری رهیاب دیگر حاضران در مراسم رژه نیروهای مسلح ، از آن روز برایمان می گوید که صبح روز ۳۱ شهریور ۹۷ طبق معمول استرس هایی برای رسیدن به برنامه داشتیم .اول صبح آماده رفتن به رژه شدیم و آنجا قرار بود کارت ورود به مراسم رژه را دریافت کنیم که پس از دقایقی این کار انجام شد .
مراسم با رژه یگان های مختلف ارتش سپاه نیروی انتظامی سر ساعت آغاز گردید و ما هم در جنب وجوش و ارزیابی بهترین مکان برای عکاسی بودیم که ناگهان صدای شلیک گلوله شروع شد . وقتی دیدم نفراتی زخمی شدند و برخی روی زمین افتادند فهمیدم حمله تروریستی است .
با اعلام مسئول پشت جایگاه مبنی براینکه همه روی زمین دراز بکشند به پناهگاه رفتم تا بتوانم صحنه های واقعی را عکاسی کنم و جلوی چشم خودم جان سپردن طاهای خردسال را دیدم و انگار دنیا روی سرم خراب شده بود. در آن شرایط حساس و غمناک فقط به فکر این بودم که بتوانم لحظه لحظه جنایت مزدوران تروریست را به تصویر بکشم . یک دستم دوربین بود و دست دیگرم گوشی موبایل تا وضعیتم را به همکاران رسانه ای اطلاع دهم و رسالت خبری به موقع انجام شود .کم کم همه به پناهگاهی که همان پادگان ارتش بود رفتیم و زخمی ها را آنجا می آوردند و کسانی که شهید شده بودند آنجا انتقال می یافتند تا به بیمارستان برسانند .
بعد از گذشت دو سال از حادثه ترویستی اهواز هنوز وقتی یاد آن لحظات می افتم به لحاظ روحی اذیت می شوم .عزیزان زیادی بی گناه و معصومانه به شهادت رسیدند و یاد سربازی می افتم که گفت آرزوی ما شهادت است و اشک در چشمانم جاری می شود .
مادر شهید اسماعیل شفیعی نژاد : به فرزندم الهام شده بود که به شهادت می رسد
همانطور که گفتیم مراسم رژه نیروهای مسلح به مناسبت ۳۱ شهریور روز آغاز هفته دفاع مقدس به اجرا در می آمد . درسالهای هشت سال دفاع مقدس نام و نان بهایی نداشت و آنچه میدان دار بود، قیام بود و عروج. آن روزها ماندن بی معنا بود و شهادت، شاهراهی به وسعت افق داشت. آن روزها فاصله خاک تا افلاک و کویر تا بهشت، یک میدان مین بود. خاکریزها، بوی بهشتِ مردانی را گرفته بود که سر به سر، تن به مرگ میسپردند تا مبادا وجبی از کیان دین و وطن، به دست متجاوزان بیفتد؛ چرا که دفاع مقدس، رساترین واژه در قاموس ایستادگی این ملّت قهرمان است.
در حادثه ۳۱ شهریور ۱۳۹۷ رژه نیروهای مسلح اهواز هم بیش از ۶۰ نفر از جوانان و پاسداران رشید اسلام زخمی و ۲۴ نفر از دلاوران مردان هم به درجه شهادت نائل شدند که شهید اسماعیل شفیعی نژاد یکی از این شهداست که مادرش درباره شهادت فرزندش اینگونه توضیح می دهد .
اقا اسماعیل طوری زندگی کرد که لحظه به لحظه آن نه تنها برای ما بلکه برای دوستان و فامیل وهمکلاسی ها وهم خدمتی هایش خاطره ساز شد. آنچه که یادآوریش قلبم را بدرد می آورد ،خاطره یک هفته قبل از شهادتش بود که از پادگان به منزل آمد و من را در آغوش گرفت و بوسید و گفت مادر یک چیز بگویم ناراحت نشوی . گفتم بگو جانم . گفت قرار است ما را به مرز ببرند چون پادگان ما می خواهد آنجا انتقال یابد و همان جا به ما پلاک هم می دهند . پرسیدم پلاک برای چی ؟ نگاهی معنا دار کرد و دستش را دور گردنم انداخت و دستم را بوسید و گفت مثل فیلم سینمایی های دوره جنگ ، آنجا شهید بشوم بعد پلاکم را درب منزل بیاورند و تو در باز کنی و بگویند این پلاک فرزندتان اسماعیل است .
همان لحظه اشک در چشمانم حلقه زد و گفتم دوراز جان ! این چه حرفی است !جلوی زبانت را بگیر . بارآخرت باشد این حرفا را می گویی .اسماعیل دوباره من را بوسید و گفت چشم مامان حالا چرا ناراحت شدی یه چیزی گفتم ناراحت نشو .اما حکمت کار خدا را ببین دقیقا یک هفته بعد اقا اسماعلیم مظلومانه وتشنه لب در مراسم رژه نیروهای مسلح به فیض رفیع شهادت رسید. به خداوندی خدا هنوزچهلم اسماعیل نرسیده بود که پلاکش را درب منزل به من تحویل دادند وگفتند این پلاک شهید اسماعیل است . وقتی شنیدم که پلاک همه را به جز پلاک اسماعیل من را تحویل دادند یاد صحبتهای فرزندم افتادم که به قلبش الهام شده بود که به شهادت می رسد .
پارسای ۹ ساله دلش می خواست با چوب مزدوران تروریست را بزند
از شاهدان عینی این مراسم رژه ، برخی همسایگان نزدیک مکان برگزاری مراسم هم در بیرون منازل و بالای آپارتمان ها بودند که هر کدام به گونه ای خاطره هایشان را تعریف می کنند کوچکترین شاهدی که با او گفتگو کردیم سید پارسا مجیدیان است که آن زمان ۹ سال بیشتر نداشت و از شب قبل به منزل پدربزرگش آمده بود تا از نزدیک مراسم را تماشا کند .
پارسا و پدربزرگش از ابتدای صبح مشتاقانه در انتظار شروع مراسم رژه بودند و در این بین با همسایگان حرف می زدند که پس از گذشت ۱۰ دقیقه صدای تیر اندازی را شنیدند.عمه پارسا یک دفعه از ترس جیغ زد و پارسا هم که خیلی ترسیده بود ،شروع به گریه کردن کرد . بابا بزرگ پارسا او را بغل کرد تا به داخل منزل بروند که یهویی درب منزل محکم کوبیده شد . وقتی در را باز کردند ۴۰ سرباز دیدند که برخی از آنها زخمی شده بودند و داخل حیاط منزل پناه گرفتند . پدر بزرگ پارسا می گفت یاد زمان انقلاب افتادم که مردم درب منازل را باز می گذاشتند تا به سربازان پناه می دادند .
پارسا خیلی ناراحت بود که برخی از سربازان زخمی شده اند و دلش می خواست با چوب دشمنان را بزند و تا دو روز از شدت ترس و ناراحتی هنوز گریه می کرد .
وهاب کروشاوی – عکاس : به سمت جسد ها رفتم تا از امدادرسانی ها به زخمی ها عکس بگیرم
وهاب کروشاوی عکاس پایگاه خبری دیدار پرس هم از دیگر کسانی است که در این گزارش ما را یاری کرده و می گوید اول صبح برای حضور در برنامه رژه هفته دفاع مقدس آماده می شدم .کمی سرما خورده بودم و ابتدا نمی خواستم به برنامه بروم اما بعد تصمیم عوض شد و راهی مکان برگزاری رژه نیروهای مسلح در بلوار قدس شدم .
غیر از من عکاس های دیگر خبری هم حضور داشتند .وسط جایگاه سر پا ایستاده بودم و دیدم یکی از سرهنگ ها با صدای بلند صدا می زند بخوابید روی زمین . من به سمت کانال جمع آوری آبهای سطحی که کنار دیوار بود رفتم تا از تیر رس حملات تروریست ها درامان باشم و بعد از چند لحظه مجدد برگشتم .
از درون کانال آبهای سطحی افسری را دیدم که کودکی خردسال را در دستش گرفته و به طرف سمت دیگر خیابان می دود و مجدد پشت جایگاه رفتم که دیدم تیراندزای شدید شده است .افرادی که در مراسم حضور داشتند مضطرب و نگران از سمتی به سمت دیگر می دویدند و تعدادی جنازه روی هم افتاده بود. ماشین صدا وسیما که در آنجا بود توسط کوردلان تروریست گلوله باران شده بود .ماشین مخابرات ارتش هم انجا حضور داشت و چون جلوی جایگاه ویژه مراسم پارک بود خوشبختانه کسانی که در پشت این ماشین در جایگاه وِیژه قرار داشتند صدمه ای ندیدند .
صدای آه و ناله افرادی که تیر خورده بودند و روی زمین افتاده بودند را می شنیدم و از برخی از آنها عکس می گرفتم . نیروهای اورژانس در حال انتقال مصدومین و کشته شدگان به آمبولانس بودند . هنوز خانم هایی که در مراسم حضور داشتند وحشت زده و مضطرب بودند و جیع وفریاد می کشیدند . تیر اندازی تمام شده بود اما من به سمت جسد ها رفتم تا از امدادرسانی های به زخمی ها عکس بگیرم و رسالت اصلی خود را درثبت عکس های تاریخی انجام دهم .
آنچه از گزارش فوق برمی آید این نکته است که در مراسم رژه نیروهای مسلح که به مناسبت هفته دفاع مقدس در بلوار قدس شهر اهواز برگزارشد ، صحنه های از خودگذشتگی ، دلاوری و وظیفه شناسی نمایان بود . ایثار وگذشت و فداکاری ومقاومت را در سربازان و سرهنگ های دلاورمرد ارتش وسپاه به وضوح دیدیم که که علی رغم سلاحهای خالی و در تبادلات آتش میان افراد مهاجم و نیروهای امنیتی سعی کردند هر چه در توان دارند برای نجات کودکان و زنان به کار ببرند. آری همانطور که بارها گفته شد از عوامل پیروزی آفرین در صحنه نبرد، خطرها را به جان خریدن و به پیشواز مرگ سرخ رفتن است که دلاورمردان و پاسداران رشید سپاه و ارتش دراین رژه به تصویر کشیدند و باز افتخار آفرینی کردند.
شهرزاد امیری
هیچ دیدگاهی درج نشده - اولین نفر باشید