دا لالا خُنیاگری بی خواب/ زبان مادری حق بزرگی بر گردن نسل ها حق دارد
اشاره: کتاب سروده های [دالالا] سومین اثر ادبی حسین حسن زاده رهدار شاعر و پژوهش گر خوزستانی است که فروردین ماه ۱۳۹۷ منتشر و با واکنش شاعران و منتقدان مواجه و مورد استقبال دوستداران شعر و ادبیات سرزمین لر قرار گرفته است. دالالا اثری است مانا که شاعر آن را به مادران و کودکان سرزمین […]
اشاره: کتاب سروده های [دالالا] سومین اثر ادبی حسین حسن زاده رهدار شاعر و پژوهش گر خوزستانی است که فروردین ماه ۱۳۹۷ منتشر و با واکنش شاعران و منتقدان مواجه و مورد استقبال دوستداران شعر و ادبیات سرزمین لر قرار گرفته است. دالالا اثری است مانا که شاعر آن را به مادران و کودکان سرزمین لر تقدیم کرده است. به عقیده یک منتقد ادبی، رهدار در این اثر تاریخ، جغرافیا و اساطیر مردمان استان های لرنشین را در گهواره زاگرس تکان می دهد.
ویژگی مسیر ادبی “رهدار” آن است که به درستی و هوشمندانه به درک و بینش عمیقی از زبان مردم لر دست یافته و بر دیدگاه خود تاکید دارد: همه شاخصه ها و معیارهای یک زبان مانند اندیشه و خردورزی، جهان بینی حکمت و معرفت در زبان لری وجود دارد و محصول این دیدگاه و باورهای او با خلق آثار درخشان [کُهبنگ- دوبیتی های لری]، [می نویسم اندیکا] و سروده های دالالا به اثبات رسیده و انتشار هر کدام از این آثار با واکنش بسیاری از سوی نویسندگان استان های زاگرس نشین مواجه شده که گویای اهمیت آثار رهدار و تاثیر این شاعر جریان ساز بر شکل گیری و بازتعریف هویت قومی مردمان لر است.
مجموعه آثار رهدار را می توان قوی ترین و جدی ترین آثار هنری در باب هویت خواهی لرتباران و تلاش و آرمان شاعر برای همبستگی فکری و از بین رفتن گسل های اجتماعی دردناک و تحمیل شده در فراز و فرودهای تاریخی بر این مردم ایران بان دانست.
رهدار با اشاره به این قسم معروف لری بختیاری [شیر دات حلالت] معتقد است: همان گونه که در تاریخ قوم لر والاترین و باارزش ترین مفهوم، قسم به شیر مادر است و شیر مادر برگردن همه ی نسل ها حق دارد، بنابراین زبان مادری نیز همچون شیرمادر برگردن ما حق دارد، گفتگویی با <حسین حسن زاده رهدار >به بهانه انتشار کتاب دالالا صورت گرفته که در زیر می خوانید .
چرا مفهوم ” دا ” ( مادر) در تازه ترین اثرتان یعنی دا لالا به عنوان پنجمین اثرتان برجستگی خاص خودش را دارد؟
واژه دالالا، واژه ای ترکیبی واژه سازی شده که برای لالایی های این کتاب همان طوری که از اسمش فراجسته شده لالایی برای مادران که همان مادر یا ” دا ” باشد. خود واژه “دا ” گذشته از بار عاطفی که در آهنگ بیانش دارد و ما با شنیدنش گام اول ناخودآگاه مهر مادری را تصور می کنیم ” در فرس هخامنشی صفت بخشندگی است که شاخص ترین صفت خداوندی می باشد.
واژه دا با توجه به ریشه ایلامی در اوستا و زبان های سانسکریت، پهلوی، ارمنی، کُردی، لُری مفاهیم و معانی مشابه و گاه همسان و نزدیک به هم دارد از قبیل: پرستار، تغذیه کننده، ستون و پایگاه، بخشنده، شیردهنده و دا دار بخشایشگر در ادبیات فارسی که در زبان لُری و شاخه های آن به رخساره دا، دایه، دی، داک ، دالو و دالکه به کار می رود – منبع : کتاب از بختیاری تا بختیاری ص ۵۲ و ۵۳ ” این برجستگی ها موجب انتخاب به جای و حقیقی نام کتاب است.
در نخستین اثر شما < کُهبُنگ > اندیشه شاعر بر اقلیم بختیاری و مفاهیم حکمت شبانی و اساطیری لُرهای بختیاری متمرکز است ولی در دو اثر می نویسم اندیکا”و ” دا لالا “پای را فرا تر نهاده و این آرمانگرایی گستره اش را لُرشمول که تمام سرزمین های لُر را شامل می شود این روحیه هویت خواهی چرا متحول و پُررنگتر شده است؟
از یک نگاه هر اثر مکمل اثر پیشین خود است و من خودم کهبنگ را از این جهت که گذرگاهی به قله ی صعب شعر و ادبیات لریاتی می باشد کلید واژه و همه آثار خود می دانم و به قول دوست عزیز و فرهیخته ام بهمن کیهان بختیار در مقدمقه ای افزوده “با چاپ این کتاب ما به خودمان می بالیم که از این پس مدعی شویم زبان و ادبیاتمان شناسنامه دار شده است.
و اما از نگاه تبارشناسی واژگان و زبان شناسی و آموزش زبان لُری یکسانی هایی ملموس در سه اثر دیده می شود. پانوشت های سه کتاب گویی خود فرهنگستانی را برای مخاطب رقم می زند که در این راه دقت نظر و پژوهش میدانی زیادی به کار رفته است تا معنی و مفهوم دقیق یک واژه به درستی ثبت شود. در کتاب “می نویسم اندیکا ” آن روشنی مشعل و چُمتِ هویت خواهی که در کُهبنگ وجود دارد، دیده می شود.
حتما می بایست تبدیل به چراغی می شد چون سرزمین های بیشتری را در بر می گرفت از کرانه های گاماسیاب تا سایه کاروانسراهای خشتی سیرجان و سواحل خلیج فارس.
ز شَو تا اوسوکه افتو زنه گِل/ اِسوسه هی چراغ میلس دل
میون خنده و مینجا گریوه/ ایخونن شعر رهدار و زنن کِل
برای ادامه و نتیجه این گردش لُرگردی ها تهی ماندن جایگاه دالالا بود که می بایست سروده می شد، این بار به کمک گویش نه تنها بختیاری بلکه فرهنگ ، تاریخ و اسطوره های دیگر اقوام لُر چون لُرهای لک، لرهای مینجایی، لرهای جانکی، لرهای جاکی jaki (جاکی به لرهای جنوب زیستگاه بختیاری و جانکی تا سواحل خلیج فارس گفته می شود). لازمه دانستن و غور کردن و غرق شدن در فرهنگ این اقوام لُر، نخست سفرها و آموزش زبان و گویش ها و پژوهیدن در واژگان مردم این سرزمین های کهن بود که تا حدودی موفق بودم، گرچه ناگفته های بسیاری مانده و ندانسته هایی که در راه کشف شهودشان صبر ایوب و گنج قارون را در این روزگار می طلبد.
به لحاظ فرایند حسی چند سال در فضای سروده های دا لالا سپری کردید؟
سپری کردن این دوران و بسر بردن که خود سراسر یک سفر عاطفی بود، سفر به احساسی مادرانه که باید برای آموزش زبان لُری کشف و به خدمت گرفته می شد. اگر بحث سالها را در پیش بکشیم، نخستین درخشش در سال ۸۸ بود و اواخر سال ۹۰ کار تکمیل شد و دست بدست جهت رفع اشکال و نقد و نظر اساتید مختلف در استان های مختلف پیش از چاپ می چرخید، کاری که کمتر نویسنده و یا شاعری علاقه به رونمایی پیش از چاپ کتابش دارد. از بندرعباس تا تهران و اصفهان و ایلام و لرستان و چهارمحال بختیاری و کهگیلویه و بویراحمد نظرات افراد و کارشناسان مختلف به صورت مقاله ها و نقدهایی موجود است که بنده در ابتدای کتاب با ذکر نام از بزرگواران تشکر کرده ام.
کتاب دا لالا ماهیت زنانه دارد و به نظر می رسد شاعر به دنبال برجسته تر کردن قهرمانان زن لُر از یوتاب خواهر آریوبرزن تا بی بی مریم و قدم خیر قلاوند و یا بانو ننی. چه توضیحی برای این دارید؟
همیشه نیازی نیست یک زن معرف یک زن باشد و ما انتظاری نداشته باشیم یک زن به معرفی اندیشه ها و اسطوره های زنان قومش برخیزد. همانطور باید درس آموز فردوسی باشیم که چه زیبا گردآفرین را به میدان کارزار میفرستد و چه زیبا عواطف و احساسات تهمینه، رودابه، کتایون و گاه فرنگیس را در شاهکار جهانی خود توصیف میکند و این حرکت در دالالا گرچه لباس حماسی ندارد ولی سر و مینا و گُلوَنی زیبا و دلبرانه ای را پوشش خود کرده که سرشار از مهر و عاطفه است.
اگر به ریشه عنوان کتاب و سروده ها دقت کنیم، به نظر می رسد این کتاب یعنی شعرها برای کودکان نیست آیا با این نگاه موافق هستید؟
دقیقا همانطوری که نام کتاب فریاد می زند، ” دا لالا ” یعنی لالایی های مادرانه برای مادران پای در زنجیری که به استقامت کوهها طعنه می زنند. برای مادرانِ کوچکی که پیش از سرگرم شدن به عروسک بازی کودکانه شان بچه داری شان را آغازیدند. دالالا ترانه هایی برای مادرانی است تا بدین صورت سفیران یک فرهنگ باشند ،تا زمزمه کنند در ضمیر کودکانی که فردایی نامعلوم در پیش روی دارند.
در نقد استاد هوشنگ رئوف شاعر و نویسنده لُرستانی به موضوع شرم و حیای دخترکان ایلیاتی لُر در ابراز عشق اشاره ی ظریفی به سروده های دالالا دارد که با وجود این کتاب رهدار در سروده های دالالا عشق سرکوب شده آنها را نهیب داده تا آشکار نمایندو ابراز کنند.
در ادبیات کلاسیک لُرهای بختیاری ابیات این شور سرشار توصیف معشوق دیده می شود ولی واقعیت ها سرکوب نیاز به وجود معشوق در ابراز عشق نیز دیده شده، پرسشم این است که در فرهنگ لُریاتی هنگام این اتفاقات عاشقانه این شرم و حیای و پنهان کاری ها پشت چه واژه ها و مفاهیمی بیان می شود؟
این سوال شما خودش یک مقاله و پاسخش کمی سخت است. بله شرم و حیا گاه عشق های فروخورده و درخود خودکشی شده را ما در ادبیات فولک زیاد داریم و در کتاب «می نویسم اندیکا» در دُندال چهاردهم ص ۶۸ اشاره به عشق های سر به ناتُم یعنی مفقودین عشق شده دخترکانی که معشوقشان آرزو می کرد ” مَینا سفید شیرکی مینات کفنُم با ” و آنگاه که همین میَ نا به رنگ چُندُر ( قرمزی چغندر) از خون به ناحق ریخته می شد. همه چیز به فراموشی سپرده می شد و بازنده همه این عشقهای سر به نا تُم دخترکانی بودند که در این تراژدی حتی کوچکترین ابراز عشق و عاشقی بر زبان نیاورده بودند.
از این رو گاه عاشق و معشوق اسیر واژگان و ادبیات رفتاری قومی می شدند، ادبیاتی که دیواری به بلندای کوه های مقابل فاصله می انداخت . مهرورزی عاشقانه با گفتن یک گگو و یا ککا و برارُم پیش از بیان و ابراز عشق و برعکس گفتن ددیم و یا ددوم گفتن به همدیگر فرو می خفت و این چه سخت بود. مراد سخن استاد رئوف علاوه بر نجابت ذاتی و شرم و حیای این دخترکان موانعی دیگر هم سد راه بروز این عشقها میشد. بهتر است پاسختان را در این دُندال چهاردهم خودتان پیدا کنید :
آنجا که
برای ” کد شلال” ات
نرگس و رازیانه می کاشتی
تا گاهی شاید
گذر کند ” بور لب شیرین ” یاریارت
همان میناسفید شیرکی
که خجالت می کشیدی
به آواز بلند بخوانی اش
” مینا سفید شیرکی مَینات کفنُم با ”
ولی بُور لب شیرین
به رسم گل های
گرمسیری بادام
همان کفن پوش پیش از نوروز
رَه به رَه را زنده رو شد
و هنوز هم
چشم به راه حنا بهری خویش
” حنا بندون خومی ، حنا بهرُم رهد به کوری”
راستی این ادبیات دل خویشان
دریایی ست بی کران
در هر سه اثر ادبی شما بینش اساطیری در سروده ها موج می زند، ولی در ” دالالا ” بیشتر به دنبال اسطوره های واقعی سرزمین لر و قهرمانانی چون سردار مریم و مکانهای گمنامی چون خیش اشکن و یا چندار کیقباد و و یا مکانهایی دیگر چون مسجد سلیمان با عنوان اولین ها ؟ در باره ای این نگاه خودتان بیشتر توضیح دهید ؟
در نگاه اول معرفی بیشتر شناخت ها و ناشناخته هاست ، برای خواننده ی این سروده ها ، چه لُرتبار باشد و چه غیر لُرتبار است. اشاره به این اسطوره ها و مکانها ، درنگ خواننده در بینشی تازه تر به پیرامون خود و محیط و سرزمین و فراتر کشورش و جایگاهش در جهان ، و این نظر شخصی بنده است، وظیفه ی هر شاعری ست که هم باید جغرافیا بداند و هم تاریخ سرزمین اش و هم اِشراف به فرهنگ مردمش …بقیه و بیشتر شکافتن این موضوع را به خوانندگان در غور کردن شان در دالالا می سپارم .
در ادامه پرسش پیشین می خواهم بررسی یک نمونه از شعر های دالالا پرسشی را مطرح کنم در :
تو بُنگ تَه گِلی بیدی
تو آساره زلی بیدی
قسم وُر بَرد سرمَهچد
تو شهر اولی بیدی
شما دیگر قصد نداشتید راوی گذشته ها باشید بلکه حتی در این دالالا می خواهید شاعر زمان خود باشید چقدر امروز شاعران سروده های لری فرزندان زمان خودشان هستند؟
هر شعری علاوه بر اینکه شعر زمان خودش باید باشد. تازگی خودش را هم برای آیندگان در مغز معانی خود حافظ باشد یعنی بسنده به زمان خودش نکند که چه زود از دور می افتد مثل خیلی از کارهای هنری که فقط بیان زمان حال هستند پس از دوره ای تازگی روز اول را نمی توانند بازگو کنند . که این هنر برای هنر است ولی وقتی هنر برای مردم باشد صورتی دیگر دارد و دوامی دیگر و شادابی و شیرینی دیگر و این یعنی هنری جاوید و شعری جاویدان.
و اما فرمودید چقدر شاعران لر فرزندان زمان خود هستند. خوشبختانه ما شاعران خوب زیاد داریم و شاعرانی که سعی میکنند لباس زبان به روز تری به تن شعر کنند احساس می شود.
ولی متاسفانه با همه ی این احوالات کمتر شعر لُری دیدم که فرزند زمان خودش باشد . شاعر آپارتمان نشین ما در شعر عاشقانه اش و در توصیف معشوق اشاره هایی بومی دارد که امروزه حتی در بین بوم نشینها و کوچروهای ما هم مرسوم نیست. شاعر شاید حتی به چشم هم دیده نباشد. جسته و گریخته اکتسابات خود را و گاه دریافت مضامین بومی را چنگ اندازی کرده است و این سروده ها به شکلی پا را از نوستالژی هم فراتر نهاده در آوازهایی که با ابزار موسیقی پاپ لری و راک گونه ی آن هم توسط خوانندگانی خوانده می شود سر درمی آورد .
اگر نیم نگاهی منتقدانه به این سروده که گهگاه و بیشتر هم تقلیدی و تکراری هستند و در دنیای مجازی گاه نام چند شاعر زیر یک شعر ثبت شده ( سرقت ادبی شایع) بیفکنیم نه اینکه نشانه ای از بروز بودن نمی بینیم بلکه گاهی گونه فولک شاعران ناشناس امروزی این گونه اشعار که حتا سواد خواندن و نوشتن ندارند هرچند ناهنجاری اجتماعی و اخلاقی در آنها دیده می شود شاید بروز تر از شعر برخی شاعران کلاسیک لری بختیاری ما باشد . اشاره به افتخارات گذشته در شعر خوب است ولی نه اینکه خوراک شاعر باشد و غافل شدن از زمان حال جامعه ی خود ،مراد داشتم داشتم ها را بیرق کردن و ندارمهای حال را نایده گرفتن محور بسیاری از این گونه شعرهاست. گرچه همانطوری که گفتم شاعران لرتبار متعهد زن و مرد زیادی داریم که از بردن نامشان بخاطر عزیزی از قلم نیفتند صرف نظر می کنم.
اشعار کتاب دا لالا به گویشهای گوناگون لکی، لُری فئیلی، لری بختیاری، و جاکی و… حتا دو مورد دا لالای به گویش شوشتری …. چرا گویش ها در چینش شعرها کنار هم قرار گرفته اند و شما چرا آن ها را بخش بخش نکرده اید ؟
از بچگی با هر کاستی مخالف بودم .
این کار ، همبستگی و همخوانی و همجواری کلامی، همدلی و شیرینی همزبانی و مقایسه ی و همریشگی گویشها را راحت تر به خواننده نشان می دهد، به ویژه کسی که علاقه به ایتمولوژی دارد و در جایی دیگر این نشان از همبستگی و یکپارچگی زبان و فرهنگ دارد که هیچ دیواری نمی توان بین این فرهنگ جدایی بیاندازد گرچه عده ای بیهوده سعی کرده اند تابین لرهای بختیاری با سایر لرها دیوارهایی بکشند ولی با شکست مواجه شدند چون کلام و گفتارشان بدون پشتوانه ی تاریخی بود و هست . اینان فراموش کرده اند که بختیاری لُر بزرگ است و زیر مجموعه ی قوم لُر قرار دارد و به تنهایی نمی تواند هیچ پیشوند و پسوندی را بپذیرد.
استاد علی بداغی شاعر و منتقد ادبی کشور در نقدی بر شعر دالالا تعبیر جالبی دارد و می گوید: دالالا خُنیاگری بیخواب درآرزوی رستاخیز است ، در واقع همانطوری که دکتر اردشیر صالح پور هم همین برداشت را از دالالا دارد که لالایی ها به حکم ذاتی خواب آورند ولی دالالا بیداری را جستجو می کند ، سرکار چی میگویید ؟
خوب وقتی لالایی برای آموزش مادران باشد طبیعی است مادر دوست ندارد فرزندش در خواب غفلت باشد . وظیفه ی مادری ایجاب می کند که به فرزندش با آواز بخواند:
ایگوم سی خوت بیار آبو
یه دَو دی خوت زمار بو
زنُم وُر چَشمه آوازُم
دو پاته تا تیار آبو
لالایی برای تو میگویم تا بیدار شوی و با این بیداری بار دیگر تولدی دیگر . دو پایت را با چشمه ی آوازم غسل تعمید میدهم تا زلال و درست و بدون نقص باشی .
و این آرزوی هر پدر و مادری برای فرزند ش هست.
در سروده های دا لالا از قهرمانانی چون کی لهراسب ، میرنوروز ، بانویی گمنام بنام ننی ، قدمخیر ،یوتاپ ، علیمردان و سردار اسعد سخن می گویید در واقع دغدغه ی شما انتقال چه مفاهیمی به مردم لک فیلی بختیاری و جاکی دارید؟
نیم نگاه مادر با توجه به عقبه ی خود آینده بچه اش را با آن بیشتر جویاست و خوشبختی. گرچه برخی از این دالالاها چون ننی معرفی گمنامی های برخی اسطوره هاست.
تفنگی نُم سر شونت
کُنم جونم به قربونت
اَیَر وابوی علیمردون
یه خَلکِی بو پریشونت
اینجا پیوند گذشته و حال و آینده در لالایی کوتاه بالا که مادر برای بچه اش به آواز میخواند خواهیم دید .
لالا لا همچی کَی لُهراس
دلُم هردَم تونه ایخواس
کُری دینداش نگُ : بَو بَو
دُوَری وَش نگُ : بَو واس
دل من هر دم به دنبال خواستن توست چون دل کی لُهراسب ( یکی از رهبران مبارزه در کهگیلویه و بویر احمد با دولت پهلوی) که هرگز پسری او را پدر صدا نکرد و هیچ دختری هم به او نگفت پدر کمی قبل از رفتن و جان باختن درنگ کن تا تو را ببینم .
در یکی از دا لالا برخوردم به یه شعری به گویش لرستانی و بانویی بنام نَنی میشه لطفاً توضیح بیشتر بدهید شخصیت ننی کی بوده ؟
بله یک مثل لُری هست که میگوید : دنیا گشتن بهز دنیا خَردن – یعنی گشت گذار در مناطق بهتر از در خانه نشستن و بهترین عیش نوش ها را داشتن است. چون هر سفری خود به اندازه ی دهها کتاب تجربه و کسب دانش است، و می توانی ندانسته های تازه تری بدانی و احساس کنی که هنوز هیچ نمی دانی . بله بانو ننی یکی از بانوان عشایری لر کوچک که در زمان مبارزات لرهای فیلی با دولت رضا شاه در جنگ و گریزهای کوهستانی شرکت داشت .
ننی یک زن تفنگ بدوش که از کوچ و گریز عقب مانده بود به علت اینکه ایشان روزهای آخر بارداری را سپری میکرده است . و روایت موثق هست که ایشان در حالی که نظامیان به سویش تیراندازی می کردند در پشت یک سنگ در حالی که ناف بچه اش را می بُرید از خود و نوزادش دفاع میکرد آن هم با تفنگی که باروت را می بایست از دهانه لوله تفنگ وارد میکرد تفنگ پوزپُر یا تفنگ دَنی ( دهنی) :
به یَه دس نافبُرو رولَه ت
و یه دس ت تفنگ دَنی
یک ویژگی در کتاب دالالا هست که در کمتر کتابی پیرامون ادبیات مردم لر دیده شده که سرکار در هر سرتال به فرهنگ های گوناگون اقوام لر گریز زده اید و چقدر هم زیبا مادران لُر را به پنج گویش زبان لُری خطاب کرده اید به گونه ای که هر آن کس از کمترین احساس بهره ای برده باشد فورا بغض گلویش را می فشارد چرا که خیلی مادرانه مادران را مورد خطاب قرار داده اید، می خواهم دیدگاه احساس شما را بدانم؟
این برداشت سرکار و شاید برخی خوانندگان باشد. شاید بیش از حد نزدیک شدن و وارد شدن یه این احساس در دالالا باشد که چنین حسی لطیفی به خواننده دست می دهد. من چه پاسخی دارم جز این که وقتی مادر لرستانی به فرزند ش توصیه می کند که مادر زنجیر مهر و مسئولیت مادری به پایم بسته شده است و هر دم خیال تو چون باران توامان با باد (طوفان)شدیدی ست این جدایی ناخواسته ، فرزندم من در شعر رهدار پای نهادم ، پس بعد من تو جای مرا خالی مگذار …
روله زنجیری وَ پامه
خیالت وَشت چشیامه
اومام وَ شعر رهدارت
روله هالی مکو جامه
لالایی ها جزو سروده ها و ترانه های زنانه محسوب می شود و کتاب دالالا هم از همین جوهره و احساس سرشار زنانه برخوردار است ولی این جالب است که شاعر این سروده ها یک مرد است و طبیعت مرد کمتر از احساس زیاد برخوردار است شما چگونه به این احساس نزدیک شده اید؟
همانطوری که قبلا به برخی سروده های استاد سخن حضرت فردوسی اشاره کردم پیرامون قهرمانان زن که حکیم زبان، زیباترین سخنان عاطفی ،حماسی، اخلاقی و فلسفی را از زبان زنان بیان کرده است در جای جای ادبیات این مرز بوم می تواند مشاهده کرد و نه اینکه کم نیستند بلکه به وفور هم دیده می شوند . کیست که مادرش را دوست نداشته باشد کیست که یاد مادرش نباشد؟ و همینطور رابطه عاطفی مادر و فرزندی در تمام جوامع بشری . این حس مادرانه در شعر نظامی گنجوی در منظومه خسرو شیرین آنجا که مادر شیرین این زن ارمنی در سوگ دخترش مویه می کند و سوگسروده هایی نظامی از زبان این زن می سراید ، همه حسی مادرانه است که شعر به اوج احساس می رسد به قول استاد علی بداغی خدای را شکر که شاعران این سرزمین از جنس مادران اند .
در این اثر تاریخ، اسطوره ها، جغرافیا، مردم شناسی و … مشاهده می شود که درواقع یک پژوهش عمیق در سراسر زاگرس را می طلبد مثلاً همین تسلط شاعر بر پنج گویش زبان لری کاری مشکل است، ایا شما این پژوهش میدانی را انجام داده اید؟
بله مشاهدات نزدیک در طول سفرها برخورد با فرهنگها متفاوت برداشتها و یادداشتها گاه ضبط گفتارها وتعاریف . دیدن مکانهای مختلف شباهت های زیست محیطی و فرهنگی در طول این چندین سال چه در داخل و خارج از کشور در مجموعه ای بنام دینگردی لُری که شرح سفرنامه های جالب و خواندنی است . از روستاگردی های ابهر در شمالی ترین نقطه از ساکنین لُر تا شهر نیمروز و کرانه های خشک هامون در سیستان مستلزم این است که باید به همه گویشهای زبان لری اِشراف داشت نو آموخت و گپ زد و شعر سرود و با نیک و بد آنها سرکرد در غم و شادی شان بود همه و همه تجربه های جالبی هست بقول شاعر عرفی :
چنان با نیک و بد سر کن که بعد از مُردنت عرفی
مسلمانت به کافور شوید و هندو بسوزاند
در این پژوهش ها چگونه توانسته اید با نمادها و المان های مناطق گوناگون سرزمین لر احساس همزادپنداری و ارتباط حسی برقرار کنید؟
این نماد ها و المانها هرگز برای من که فرزند روستایی و بزرگ شده ی یک فرهنگ لریاتی بویژه بختیاری بودم بیگانه باشد . چطور می توانستم ارتباط با آیین های مردمی بختیاریهای ابهر برقرار نکنم با توجه به اینکه فرهنگ ترکی آسیب زیادی به زبان و ادبیات و فولکلور این مردم زده بود. شرح مهاجرتشان و ایثارگریهای لشکرخان بختیاری به گونه ای که در آن مناطق از آن بعنوان یک قهرمان مردمی یاد میشود به راحتی گذشت و ارتباطی برقرار نکنم چطور ممکن بود وقتی ملا حسن صالحی گرمیانی از اعقاب و بازماندگان قلیخان ممصالح که گروگان زند در شیراز بودند و پس از کشته شدن لطفعلی خان روی برگشت به بختیاری را نداشتن با درد و اندوه سفر نیاکانش را از شیراز به کرکوک و پناهنده شدن به سرزمین لرهای فیلی را بازگومیکند اشکی برگوشه ی چشمت ننشیند و اکنون در هشت روستا در گرمیان کرکوک بسر می برند راحت گذشت . یا خیل کثیری از بختیاریها که در ایل خمسه ماندگار شدند و زبانشان را هم از دست داده اند . المانها را در همین مردم باید جستجو کرد.
در دو دهه ی اخیر فعالان سیاسی و اجتماعی قوم لر به دنبال هویت خواهی هستند و گاهی به مرز افراط رفته اند حتی گاهی گفتمان ملت لُر را برخی برطبل می کوبیدند این در حالی است که هنرمندان و نویسندگان لر نخستین زمینه و بسترهای نوعی از هویت مردم لر را مطرح کردهاندوده اند ولی راه آن ها رجال سیاسی جدا است. درواقع هنرمندی مانند شما چه نوع هویتی را از زاگرس برای خود تعریف کرده است ؟
همزیستی سالم و همدلی نزدیک با دیگر اقوام در این سرزمین و سرفرازی میهن عزیز دوری از هرگونه حاشیه رویها و تجزیه طلبی از دیگر اقوام ، از این بوم پاک دریافت ارزش های سازنده این مردم از سوی مسئولین چرا که همیشه این قوم لر در کنار دیگر اقوام سربازی وفادار بوده و خواهد ماند پس توجه بیشتری شود.
کوثر کریمی
هیچ دیدگاهی درج نشده - اولین نفر باشید