خورشیدی بر فراز نیزه
نبض شهر: لبها از فرط تشنگی کبود بود، چهره از زخمهای عدو جایی برای شناخته شدن نداشت ،فرق سر به ضرب عمودها شکافته شده بود و آن حسین (ع) بود. تکبیر گویان، درخشش آن سر مبارک بر فراز نیزه خورشید را شرمنده می ساخت که خود سایبان زینب و فرزندان غارت شده آل پیغمبر شده […]
نبض شهر: لبها از فرط تشنگی کبود بود، چهره از زخمهای عدو جایی برای شناخته شدن نداشت ،فرق سر به ضرب عمودها شکافته شده بود و آن حسین (ع) بود. تکبیر گویان، درخشش آن سر مبارک بر فراز نیزه خورشید را شرمنده می ساخت که خود سایبان زینب و فرزندان غارت شده آل پیغمبر شده بود که به طرف شام در حرکت بودند.
🔹گوشهای خونین دختران کوچک خبر از غارت گوشوارههایشان می داد و موهای پریشان خاک خورده شان غارت معجرشان را… دیدن پیکر بیمار و پاهای بسته امام سجاد(ع) بر زیر شکم ناقه، استقبال طعنه آمیز و کف زدنهایی اهل شام و اهانتهاییکه که بر آن خورشید سوار بر نیزه روا داشتند، آن یهودیانی که لباس نو پوشیده کِلکشان به استقبال زینب(س)آمده بودند تا شاید اینگونه انتقام خیبر را از کاروان حسین بگیرند.
🔹اما قهرمان کربلا رسالتش را با نوازش کودکان و زنان کاروان غم، پیش می برد چرا که زینب، زینب است و تکیهگاه آلالهه و سفیر حسین (ع) در فراق برادران و فرزندانش، هر چند کمر خمیده بود، اما با صلابت و استوار کاروان را همراهی میکرد.
🔹وقتی در جواب آن ملعون که گفت: کربلا را چطور دیدی: جواب شیر زن کربلا را شنید (“مارایت الی جمیلا” به غیر زیبایی در کربلا چیزی ندیدم) کاخ آرزوهای بنی امیه را فرو ریخت….، حقا که “کربلا در کربلا میماند اگر زینب نبود”
بین گودال و حرم، عطر فروشم امروز
تن عریان تو را با چه بپوشم امروز؟
من ببینم که تو بیپیرهنی میمیرم
تکیه بر نیزهی غربت بزنی، میمیرم
🔹و اینگونه شد که بعد از قرنها همچنان آن خورشید عالم تاب، فراتر از نیزهها بر جانهای عاشق تابیده است و تا ابد دلهای سوخته شیعیان و آزادگان جهان را روشن خواهد کرد.
✍:رضاموذنی مجنده
هیچ دیدگاهی درج نشده - اولین نفر باشید