بیایید جواد خیابانی نباشیم
فارغ از اینکه تیم ملی ایران در مسابقات جامجهانی چه نتایجی گرفته و چطور عمل کرده، بخش آزاردهنده حضور کشورمان در این تورنمنت، مربوط به تکرار بزرگنماییهای کلیشهای و اغراقهای جهان سومی در مورد غیرت، همت و تعصب بازیکنان ایرانی میشده؛ از همان عادتها که یک نهاد رسمی مثل صداوسیما طلایهدار ترویج آن است و […]
فارغ از اینکه تیم ملی ایران در مسابقات جامجهانی چه نتایجی گرفته و چطور عمل کرده، بخش آزاردهنده حضور کشورمان در این تورنمنت، مربوط به تکرار بزرگنماییهای کلیشهای و اغراقهای جهان سومی در مورد غیرت، همت و تعصب بازیکنان ایرانی میشده؛ از همان عادتها که یک نهاد رسمی مثل صداوسیما طلایهدار ترویج آن است و در همان مجموعه هم جواد خیابانی سالهاست با اقتدار نقش اول این داستان را ایفا میکند! با این همه انگار عادت آقا جواد این روزها به بسیاری دیگر هم تسری پیدا کرده و در فضای تلویزیون، مطبوعات و حتی شبکههای اجتماعی هم شاهد نوعی «خیابانیسم» غلیظ هستیم؛ جریانی که کوچکترین حرکت بازیکنان ایرانی را ناشی از شجاعت و شهامت بیبدیل آنها به شمار میآورد و طوری وانمود میکند که انگار ششدانگ «غیرت» را به نام ما ایرانیها سند زدهاند و بقیه مردم جهان سر سوزنی از این موهبت بهره نبردهاند.
البته که وطندوستی یکی از نیکوترین احساسات جهان به شمار میرود، اما لازم است مرز باریک بین این حس زیبا با جوگیری، مغالطه و کولیبازی حفظ شود. اینکه هر یک ربع یک بار توی سر عربستان سعودی بزنیم و شکست پنجگله این تیم را یادآوری کنیم، ربطی به عزت ملی ایرانیان ندارد. طبعا شکست هیچ کشوری، دستاورد یک کشور دیگر نیست. به همین ترتیب اینکه مدام بگوییم: «ما در جامجهانی هستیم، اما ایتالیا و هلند اینجا نیستند» هم منتهای عوامفریبی است، چه اینکه آنها از اروپا اوت شدهاند و ما از آسیا بالا رفتهایم، درست مثل همین عربستان که چپ و راست تحقیرش میکنیم، اما با این استدلال ناشیانه دوم ناخواسته ثابت میکنیم آنها هم بهتر از هلند و ایتالیا هستند! دم امید ابراهیمی گرم که جانانه تکل زده و دندهاش درد گرفته، اما امید ما تنها بازیکن دنیا نیست که بدنش زخم و زیلی میشود. در همین گروه خودمان سر بازی مراکش و پرتغال بازیکن پرتغال پیراهنش را بالا زد و رد کبودی وحشتناک روی سینهاش را نشان داد. معلوم است که هیچکس هیچوقت نمیخواهد ببازد و برای فرار از شکست با همه وجودش تلاش میکند. حتی پسر بچهها وقتی برای بازی به زمین خاکی میروند، زخمی و خونآلود برمیگردند، بعد ما تکل عادی بازیکنمان در ژانری به بزرگی جامجهانی را به عنوان یک رخداد بیهمتای تاریخی و یک رشادت تکرارنشدنی جا میزنیم. کار به جایی رسیده که گزارشگر ناشناخته بازی پرو و فرانسه بعد از تکل موفق بازیکن پرو میگوید: «تکل خوبی زد، اما ما بعد از تکل جانانهای که امید ابراهیمی جلوی مراکش زد، دیگر این تکلها به چشممان نمیآید.» خدایا ما چرا هنوز زندهایم؟ که اینها را بشنویم؟!
فقط یک بازیکن فوتبال را حتی در سطح مسابقات محلی در زیمباوه و بورکینافاسو نشان بدهید که وقتی توپ بازیکن حریف در حال ورود به دروازه است، خودش را مقابل آن پرتاب نمیکند. ما اما از صحنه دراز کشیدن رامین رضاییان روی خط دروازه چنان حماسه عظیمی ساختهایم که عنقریب سازمان سینمایی اوج در مورد آن یک فیلم تاریخی و اشکانگیز هم خواهد ساخت! حجم جوگیری و مهملبافی در این زمینه به جایی رسیده که برخی آن صحنه را با دراز کشیدن رزمندهها روی سیمخاردار مقایسه میکنند و طبیعیترین ریاکشن در بازی فوتبال را با جانفشانی بیدریغ جوانان گمنام در جبهههای جنگ قیاس میگیرند. کسی میداند کار ما چطور به این نقطه کشید و سر از اینجای تاریخ در آوردیم؟ هیجان کور و منطقگریزی چنان بر جامعه حاکم شده که علیرضا جهانبخش آدمحسابی هم از استانداردهای شخصیتیاش تنزل میکند و میگوید: «دیگو کاستا بعد از گلزنی به ایران طوری خوشحالی میکرد که انگار گل قهرمانی جهان را زده!» شما صد بار دیگر صحنه شادی گل را پلی کنید و ببینید کاستای مادر مرده غیر از چند فدم دویدن، چه کار دیگری انجام میدهد؟ گذشته از این، کدام بازیکن در دنیا بعد از زدن گل خوشحال نشده که کاستا دومیاش باشد علیرضا جان؟ ما پنج متر دویدن مهاجم اسپانیا بعد از گلزنی به ایران را سند حقانیت تیم ملیمان میدانیم، در حالی که سرمربی تیم ملی برزیل بعد از گلزنی شاگردانش مقابل تیم سختکوش کاستاریکا چنان روی زمین شیرجه زد که کشاله رانش پاره شد. این همان مسابقهای است که نیمار بعد از زدن گل در دقیقه۹۸ آن، پنج دقیقه وسط زمین اشک میریخت. یعنی اگر ما جای کاستاریکاییها بودیم و نیمار بعد از گلزنی به ایران آنطور گریه میکرد، قشنگ یک هفته تعطیل رسمی در کشور اعلام میکردیم! ما که از «یهپا، دوپا»ی پولادی به مسی و لایی امیری به پیکه بزرگترین افسانههای تاریخ را ساختهایم، با اشکهای نیمار رسما میتوانسیتم جلد دوم شاهنامه فردوسی را بسراییم؛ اما حیف که انگور خوب، نصیب شغال شد! در چنین فضایی اصلا عجیب نیست که یک «دروغ تاریخی» ساخته میشود و میگویند گل ایران به اسپانیا را ویدیوچک مردود کرد، در حالی که خود کمکداور بلافاصله در آن صحنه پرچم میزند و بازی را نگه میدارد. ما الان در حس و حالی هستیم که فقط دوست داریم آنچه را دلمان میخواهد باور کنیم و این مایه افسوس است.
بیایید جواد خیابانی نباشیم و بعد از باخت به اسپانیا فکر نکنیم: «ما زندهایم، ما تا ابد زندهایم.» به خدا ما هم مردمانی معمولی هستیم که روزی میمیریم و حتی اگر صد گل به اسپانیا میزدیم هم این قصه عوض نمیشد. بچههای ما در جامجهانی زحمت کشیدند که دستشان هم درد نکند، اما بقیه تیمها هم غیرت دارند، تلاش میکنند، عرق میریزند، آسیب میبینند، احساساتی میشوند و البته کشورشان را دوست دارند. چهار سال جلز و ولز میکنیم که باید فضایی عقلانیتر و واقعگرایانهتر بر حوزههای مختلف جامعه حاکم شود، اما افسانهسرایان مقیم سیما و البته جوگیران سایر رسانهها ظرف این یک ماه جامجهانی، همه رشتهها را پبنه میکنند و خلاص. جمیعا خسته نباشیم!
دیده بان اهوازی
هیچ دیدگاهی درج نشده - اولین نفر باشید