آخرین یادگار کوزه گری
قلک و گلدان، عمده کارهای کوزهگر پا به سن گذاشته آبادان است. البته چند سالی است که روزی تا ۵۰ عدد هم «حُبّانه» ساخته و حتی به خارج از کشور هم صادر کرده است. «هوشنگ کوزهگری» آخرین بازمانده خاندان کوزهگری است که پا در رکاب چرخ کوزهگری گذاشته است و با آب و خاک حیات […]
هوشنگ کوزهگری ۵۶ سال دارد و متولد شهر آبادان است. او از ۱۴ سالگی به حرفه اجدادی خود روی آورد و خیلی زود در ساختن قلک، کوزه و گلدان مهارت خاصی پیدا کرد.
شغل اصلی مرد سفالگری است و تنها منبع درآمد او همین کار است. خداوند محل رزق او را در کارگاهش در منطقه «شلهه حاج حسین» در جاده اروندکنار قرار داده است.
مرد وقتی داستان حبانه را تعریف میکند، چهرهاش شادمان میشود و چشمانش برق میزند. از کارش راضی است، اما از اینکه بعد از او هیچ کدام از فرزندانش نمیخواهند راه او را ادامه دهند غمگین است. این موضوع را به سادگی میتوان از چهرهاش درک کرد.
حبانه چیست؟
در فرهنگ اصطلاحات آبادانی، حبانه نیمخمره معرفی شده است. ظرفی از گل پخته که برای نگهداری و مصرف آب شرب استفاده میشود.
مرد سفالگر قصه حبانه را تعریف میکند و به گذشتههای دور اشاره میکند. آن زمانی که از تکنولوژی امروزی خبری نبود. همین آب و خاک همه دارایی مردم بود؛ از ظروف گرفته تا اسباب بازی و سایر لوازم زندگی.
آبسردکن دستساز
کوزهگری توضیح میدهد: آن موقع که دستگاه تصفیه آب نبود حبانه برای مردم ارزش خاصی داشت. آب شرب را در همین حبانه نگه میداشتند. اگر ناخالصی یا چیز دیگری در آب بود در بدنه حبانه تهنشین میشد. آب در حبانه خنک و گوارا میشد.
او با جدیت ادامه میدهد: این طوری که فایده ندارد. باید از آب حبانه خورده باشی تا حرفهای من را بفهمی.
بازار حبانه دوباره رونق گرفته است
این طور که مرد سفالگر میگوید: انگار چند سالی است که بازار حبانه دوباره رونق گرفته است، آن هم به خاطر توصیه پزشکان در کارایی طبیعی حبانه. الان چند سالی است که حبانه دوباره جایگاه خود را در خانهها پیدا کرده است. ۵ سالی هست که روزی ۵۰ تا حبانه هم ساختهام. مردم به این نتیجه رسیدند که دستگاه تصفیه آب نمیتواند جای حبانه را بگیرد. حبانه به صورت طبیعی هم آب را تصفیه میکند و هم آب را خنک و گوارا در خود نگه میدارد.
چرخ سفال میچرخد
سفالگر دوشاخه چرخ سفالگری را به پریز نصب میکند. مقداری گل را ورز میدهد و روی چرخ میگذارد. دستانش را در ظرف آبی که در کنارش قرار داده است خیس میکند و شروع میکند به شکل دادن گل، همراه با حرکت گل روی چرخ سفالگری.
چرخ سفالگری میچرخد و مرد سفالگر یک لحظه چشم از آن برنمیدارد. کمکم حجم دایرهایشکلی روی صفحه چرخ سفالگری شکل میگیرد. مرد سفالگر نفس عمیقی میکشد. یک حجم کوچک شبیه کوزه جان میگیرد و لحظهای بعد با حرکت انگشتان مرد سفالگر دهانه کوزه بسته میشود و یک گنبد کوچک بالای کوزه مینشیند و همهچیز به پایان میرسد و با خوشحالی میگوید: این هم قلک.
مرد لبخند بر لب، با نخ، قلک را از روی باقیمانده گل جدا میکند و قلک را روی میزی که در نزدیکیاش قرار دارد میگذارد. قلک کوچک با رنگ قهوهای خود آرامآرام تغییر رنگ میدهد و به رنگ کرم که میرسد، مرد سفالگر میگوید: این هم یک قلک برای شما.
جنگ تحمیلی و سکوت سفالگران آبادان
آقا هوشنگ علت از رونق افتادن سفالگری آبادان را در جنگ تحمیلی میداند. وقتی مردم آبادان به اجبار شهر و روستای خود را ترک کردند و در جاهای مختلف ایران ساکن شدند، سفالگری هم مثل بسیاری از هنرها از رونق افتاد. اما مرد سفالگر بعد از جنگ به شهرش بازگشت و دوباره کارگاهش را راهاندازی کرد. غافل از اینکه تنها اوست که ادامه دهنده شغل آبا و اجدادیاش
است.
میگوید: در زمان جنگ به بوشهر رفتم. شهر کنگان. جنگ تمام شد و با اشتیاق برگشتم آبادان و کارگاهم را از نوساختم.
سفالگر آبادان قصههای ناگفتهاش را به سختی بر زبان میآورد. حالا که سفال این طور ریشه در خاندانش دارد چطور میتواند قبول کند که آخرین بازمانده این هنر در شهر آبادان باشد. او به خوبی میداند که نمیتواند فرزندانش را به سفالگری مجبور کند؛ همانطور که پدرش او را به این کار مجبور نکرد.
آخرین صحبتش را به رودخانه بهمنشیر آبادان وصل میکند؛ رودخانهای که گل مورد نیاز کارگاه سفالگریاش را تامین میکند. به اینجا که میرسد سکوت میکند و چشم میدوزد به قلکی که قبلا ساخته است. لبخند میزند و قلک را نشانم میدهد. قلک جایی برای ریختن پول درون آن ندارد. درست مثل قلکی که لحظاتی قبل ساخته است و الان آرامآرام دارد خشک میشود.
هیچ دیدگاهی درج نشده - اولین نفر باشید