خوزستان منبع غنی شعر غیر کلاسیک (سپید) در کشور است
مقدمه : محمدحسین باقری فرد متولد ۲۹ مهر ۶۲ در اهواز است وی دارایِ تحصیلاتِ دانشگاهی در زمینه مهندسی مکانیک (تبدیل انرژی ) ست و این رشته را تا کارشناسی ارشد ادامه داده است. از سال ۸۰ فعالیت هایش را در انجمن های شعر استان آغاز کرد با شرکت در جلسات مرحوم شیدا بیش از پیش […]
مقدمه : محمدحسین باقری فرد متولد ۲۹ مهر ۶۲ در اهواز است وی دارایِ تحصیلاتِ دانشگاهی در زمینه مهندسی مکانیک (تبدیل انرژی ) ست و این رشته را تا کارشناسی ارشد ادامه داده است. از سال ۸۰ فعالیت هایش را در انجمن های شعر استان آغاز کرد با شرکت در جلسات مرحوم شیدا بیش از پیش شناخته شد. به بهانه ی چاپ نخستین مجموعه ی شعرش با عنوان” دو دستی دوستم بدار” گفت و گو و نشستی صمیمانه با وی داشته ایم که در ادامه می خوانید.
شما با انتشار نخستین اثرتان ” دو دستی دوستم بدار” رسما بعنوان یک شاعر سپید سرا معرفی میشوید لذا سوالم نخستم را اینگونه آغاز میکنم باتوجه به اینکه در حوزه کلاسیک هم دستی برآتش دارید چرا سپید؟؟؟
به نظر من احساس شاعرانه ای که به صورت واژه از قلم روی کاغذ ریخته می شود قالب خاصی نمی شناسد و ممکن است شکل گیری شعر بسته به پتانسیل آن توسط شاعر قالب گیری شود زیرا گاهی آنقدر محتوای شعر در نزد شاعر اهمیت پیدا می کند که جا به جایی واژه ای از نظر او ممکن است حرفی را که قرار است به مخاطب انتقال داده شود در قافیه و وزن نگنجد و گفته نشود ، پس اینکه لزوما پرسش این سوال که چرا شاعری که کلاسیک سراست سپیدسرایی هم می کند یا عکس آن شاعری که سپید سراست چرا کلاسیک می گوید کمی می توان گفت اشتباه است .
من شعر را با غزل شناختم و آغاز کردم ، و فعاایت شاعرانگی من اول در کلاسیک شکل گرفت و از خواندن و سرودن در این قالب شعری لذت می بردم و کمتر به سمت سپید گویی و سپید خوانی می رفتم ، اما گاهی کافی ست در برهه ای از زمان خواندن چند شعر قوی از شاعران سپید سرای بزرگ چون شاملو و آتشی و رضا براهنی و احمدی و… سمت و سوی نگاه شاعرانه ات را بیشتر به سمت سپیدسرایی بکشاند، و من سپید آن هم از نوع کوتاه سرایی اش آنقدر برایم لذت بخش شد که ناخواسته اکثر احساس شاعرانگی ام در این قالب ریخته شد ، و ثمره ی آن کتابی با نام “دو دستی دوستم بدار” بود که در سال ۹۶ به همت نشر بوتیمار در دسترس مخاطبان قرار گرفت، اما جدا از آنچه گفته شد دلیل محکمتری که چاپ این کتاب داشت سرقت بود که توسط سارقان ادبی برای شعرهای کوتاهم اتفاق افتاد و تعدادی از آن ها دست به دست در فضای مجازی با نام دیگر شاعران معرفی شد، و من برای جلوگیری از این اتفاق برای شعرهای دیگر تصمیم به چاپ آن ها گرفتم.
معمولا گفته میشود که شاعر اگر در یک حوزه خاص تمرکز کند و فعالیت نماید نتیجه بهتری را در کار خود شاهد خواهد بود با توجه به فعالیت های گسترده تان در داستان نویسی و شعر(کلاسیک و نیمایی و سپید) و عکاسی که از هر کدام بهره ی وافری دارید این سخن را چقدر می پذیرید و چگونه در بین حوزه های مختلف تعادل ایجاد می کنید؟ بطور حرفه ای بهتر نیست تمرکزتان بر یکی از اینها بیشتر باشد؟
توانایی و گسترش ذهن و تلاش برای یادگیری و و پرورش استعدادهای درونی به شکل چالشی آن در فکر و قلب هر کسی می تواند عامل یا عوامل پیشرفت برای آن فرد باشد، و من همیشه این اعتقاد را چه در قالب شعر، داستان یا عکاسی و هر سبک و قالب دیگری دارم که هنر در هر نوع آن را می توان در موازات هم پیش برد و از آن لذت برد ، البته منظور از این اعتقاد پریدن از این شاخه به آن شاخه نیست بلکه به چالش کشیدن استعدادها و توانایی هاییست که می توان بعد از پیدا کردن صحیح آنها در مسیر و با برنامه ریزی درست به موازات هم پیش بردو انجام داد، و از آنچه که در زمان خودش می توانیم انجام بدهیم انجام دهیم و لذت ببریم.
هنر مثل حلقه های زنجیر است و هر کدام آن در دیگری حلقه شده ، مثلا ما می توانیم با دیدن یک نقاشی زیبا شعری زیبا بسراییم یا با دیدن عکسی زیبا نقاشی زیبایی بکشیم و مطمئنا هر انسانی منبعی است از استعدادها و هنرهای خفته درونی که می تواند با جرات به چالش کشیدن آن ها به بیدار شدنشان کمک کند، البته لازم است این نکته در پرانتز گفته شود که انسان ها با هم متفاوتند و گاهی روحیات آن ها برای استعداد و تمرکز روی یک یا چند موضوع چه هنری و چه در قالب های دیگر با هم فرق می کنند .
اما در نهایت نظر من این است که ما می توانیم از هر شاخه ی هنر برای رشد شاخه ی دیگر آن استفاده کنیم ، و من از آنچه که احساس میکنم می توانم در آن موفق شوم و لذت ببرم انجام می دهم و لذت میبرم.
ضعف تالیف آثار شاعران جوان و اشتیاقشان به سپید سرایی را چگونه ارزیابی می کنید؟ امروزه هر کسی با شکستنِ شعر خود و فرار از وزنِ عروضی خود را شاعری جوان معرفی می نماید.
اتفاقی که گه گاه در انجمن های شعری یا در فضای مجازی با آن روبرو می شویم نا آگاهی شاعران جوان از درک ساختار شعری و وجوه آن است، زیرا آنها هر دلنوشته ی بی ساختار و تصویر ، و خالی از صنایع ادبی را به عنوان شعر تلقی می کنند و می خوانند، و این از ضعف تالیف نیست از ضعف نخواندن کتاب های ادبی و دستوری ست و بهره نبردن از وجود اساتید ادبی ست. این نا آگاهی آن ها از ساختار و فرم شعر است که باعث ضعف تالیف و هرگونه مشکل و نقد در نوشته های آن ها می شود. اکثرا در ساختار کلاسیک هم دچار مشکل هستند ، ساختاری که چهارچوب اصلی آن وزن و عروض است و آن ها برای فرار از این چهارچوب به شعر سپید روی می آورند و به تصور خودشان دست آن ها برای نوشتن هر دلنوشته ای به عنوان شعر باز است، در صورتی که بزرگترین اشتباه آن ها همین عدم آگاهی ست زیرا شعر سپید دارای ساختار ، فرم، ریتم و اصول و قواعد مخصوص به خودش است، و این اشتباه تصوری ست که ناشی از کمبود مطالعه است.
آسیبی که در حوزه معنایی زبان در شعر معاصر کم و بیش دیده می شود را چگونه می توان التیام بخشید؟
برای پاسخ به این سوال اول باید به آسیب های زبان در حوزه ی معنایی پرداخت و بعد برای رفع مشکلات و التیام بخشیدن به آن ها نسخه تجویز کرد، شاید این قسمت در ادبیات یک جور پزشکی محسوب شود که نخست به شناخت و بررسی قسمت های آسیب دیده می پردازیم و بعد شروع به التیام آن ها خواهیم کرد. آسیب شناسی در حوزه ی معنایی شعر را شاید بتوان به چند قسمت تقسیم کرد:
الف) ضعف در ارتباط شاعر یا نویسنده با مخاطب که می توان این چنین بررسی کرد که شاعران یا نویسندگان آن طور که باید از نیازها و دردهای جامعه و مخاطبان امروز خود برداشت صحیحی ندارند و آن چیز که باید و صحیح است را به خورد مخاطب خود نمی دهند و این نارسایی و نرسیدن خوراک خوب مخاطب را دچار دوری جستن از شعر و ادبیات می کند
ب) بحث دوم بوجود آوردن سبک ها و فضاهای جدید به دور از قید و بندهای معنایی گذشته که به زعم شاعران بوجود آوردن ایده های نو در شعر و ادبیات و فرار از گذشته و نرم های آن شعر را امروزی تر می کند و برای مخاطب لذتبخش تر است، اما این خود نوعی آسیب است که خارج کردن شعر از هنجارها و قواعد گذشته یک نارسایی است که زبان را از مسیر مطلوب آن جدا کرده و به بیراهه می کشاند، زیرا جدا شدن از گذشته هرگز به معنای زنده کردن حال نیست اگر در چهارچوب قواعد و قوانین ادبی و شعری حرکت کنیم. هیچ گاه هیچ تحولی در هیچ برهه ای از زمان و مکان نمی گذارد چنین آسیب هایی به ساختار ادبی شعر ما لطمه ای بزند مانند قالبی زیبا که می توانیم در آن هر چیزی را ریخته و شکل مورد نظرمان بسازیم اما اگر هر کس ضربه ای را در گذر زمان به آن بزند ، قالب دچار نافرمی می شود و دیگر آن شکل مورد نظر را به ما نمی دهد.
ج)بحث سوم بحث زیبا شناختی که در شعر امروز اتفاق افتاده است جهت فرار از کلیشه ای بودن ، تکراری بودن مضمون ها ، از رده خارج بودن و پیر بودن آن هاست و می تواند برای مخاطب هم زیباتر باشد ، مثلا در عصر امروز ما دیگر احتیاجی به صحبت کردن با زبان قدیم را نداریم و دیگر حافظ یا سعدی دیگری نمی خواهیم زیرا یک حافظ و یک سعدی بوده اند که به بهترین شکل با زبان عصر خود شعر گفته اند اما لازم است که ما برای عصر و زمان امروز با زبان ساده ی امروز و برآوردن نیازهای مخاطب شعر را ارائه دهیم، البته منظور این نیست که در قواعد و قالب های آن دست برده و آن ها را نافرم کنیم بلکه باید زبان روز را در قالب ها ریخته و فرم دهی کنیم.
آسیب ها در حوزه معنایی را می توان به شکل مفصل تری بررسی کرد اما در این مجال کمی از حوصله خارج است و باید در مجال خود بررسی شود.
برویم سراغ بحث پر اهمیت “تصویرسازی” که دغدغه ی مهمِ شاعران معاصر از نیما و دوره ی پسانیمایی بوده وهست.کشف و تسلیم تصویر در شعر برای جذب مخاطب امروز بسیار حائز اهمیت است از طرفی توقع خواننده شعر امروز بالا رفته است تا سخن نو نلاشد از هر حیث مخاطب خود را پیدا نمی کند.این توقع چگونه بوجود آمده است؟
پاسخ این سوال را با تعریفی از شعر نیمایی ، غیر نیمایی و پسانیمایی شروع میکنم. در تاریخ شعر و ادبیات از پیدایش سبک های مختلف مانند خراسانی، عراقی، هندی(اصفهانی) گرفته تا روزگار ما، همیشه شاعران کوشیده اند با نحله ای جدیدتر زبان شعر را به بالندگی برسانند، چه در سبک خراسانی با زبان فخیم و درشتناک یا در سبک عراقی با زبان لطیف و شیرین و یا در سبک هندی با نازک خیالی های شاعرانه مواجه هستیم. در دوره بازگشت که شعر در سبک هندی دچار جا زدن و تکرار مکررات شد شاعری با نام علی اسفندیاری و تخلص( نیما ) شعر را دچار انقلابی جدید کرد و با شناخت نیاز زمان خود و برهم افاعیل عروضی رایج و کوتاه و بلند کردن مصرع ها تحول عظیمی در شعر بوجود آورد. پس ما می توانین شعر نیمایی را شعری بدانیم که وزن دارد اما وزن عروضی در هم ریخته با مصرع های کوتاه و بلند که قافیه سازی در آن، آن چنان که در شعر مقفای کلاسیک است نیست.
اما در شعر غیر نیمایی می توان گفت وزن یکی از مشغله های اصلی آن است که شاملو سرآمد شاعرانی بود که با کنار زدن وزن از شعر نیمایی شعر بی وزن را به نام خود کرد، و در این کار بسیار موفق بود هرچند در برخی از اشعارآن وزن نیمایی هم کم و بیش وجود دارد اما در کل این تحول را می توان به نام او خواند که با بی وزن کردن شعر نیمایی تحول جدیدی بنا به عصر خود بوجود آورد.
در شعر پسانیمایی از مطلق کردن وزن یا بی وزنی می پرهیزد و با نسبی نگری سراغ وزن و بی وزنی می رود و معتقد است که وزن، عملکردی ترکیبی دارد: ترکیب اوزان نه لزوما دو وزن، پس شعر پسانیمایی را می توان بین شعر نیمایی و غیر نیمایی قرار داد که نه وجوه مشترکی با شعر نیمایی در زمینه ی وزن دارد ، نه بی وزنی شعر غیرنیمایی را به دوش می کشد. شعر پسانیمایی صرفا تلفیق دو وزن نیست بلکه شعری ست چند وزنی با حرکت موسیقیایی .
حال با تعاریفی که شد چیزی که مشهود است نیاز مخاطب عصر در آن زمان است ، نیاز از مهمترین پایه های کشف بشری ست و می تواند به تنهایی بانی تمام رخدادهای جهان باشد، که نه در شعر، در تمام هنرها یکی از عوامل تغییر و پیشرفت است.
بنا به این تعریف از نیاز هم می توان گفت تصویرسازی در شعر امروز دیگر مانند قبل نیست و از تک وجهی بودن آن که از بازگو کردن صحنه مورد نظر شاعر است رفته ، یعنی از حقیقی بودن به سمت انتزاعی بودن یا تداعی کردن مفهوم برای مخاطب به جای حقیقی توصیف کردن آن . که این هم بنا به نیاز عصر و زمان اتفاق افتاده است، مثل پیدایش سبک های مختلف در قرن های اخیر از جمله فرا واقع گرایی ، دادائیسم، نوگرایی و فرانوگرایی ( پست مدرنیسم) در شعر که تصاویر را به فضای سه بُعدی آن کشانده است. پس باز هم چیزی که می توان به آن اشاره مستقیم داشت نیاز مخاطب روز ماست. که به نظر من شعر امروز نیز کمی دچار تکرار مکررات است از نوع تصاویر شده است، زیرا سبک سپید به دلیل راحت بودن آن از نظر شاعران جوان مخاطبان زیادتری را به خود جذب می کند و آن ها بی آنکه وزن و عروض را بیاموزند و با تاریخ ادبیات و کتاب های ادبی را مطالعه کنند رو به سرودن چنین اشعاری میکنند که نتیجه آن اصولا تکرار مکررات می شود و توقع مخاطب را به جا نمی آورد، مخاطبی که با خواندن اشعار بزرگانی چون شاملو و دیگر شاعران توقع بالاتری از شعر امروز را طلب میکنند.
چرا ” زن” در شعرتان اینقدر تبلور یافته است؟ خیلی هوای زنان را در شعرتان دارید(با خنده)
از نظر من زن سمبل خلقت زیبای خداوند است و در جایگاهی بسیار والا قرار دارد تا آنجا که خداوند در جایی بهشت را زیر پاهای آن در موقعیت و نقش مادر بودنش قرار می دهد. دکتر کاسمی شاعر و مترجم مشهور در قصیده ای به نام “زن کیست” به طور مفصل از ارج و مقام زن می گوید و زن را شاهکار خداوند می داند :
زن کیست شاهکاری دلبند
از شاهکارهای خداوند
در کارگاه صنع و بس بست
این چیره دست چهره دلبند
و همچنین در آثار شاعران بزرگ دیگر چون ابوالقاسم حبیب اللهی و یا نظام وفا و دیگر شاعران ، که پاک سرشتی و حیا و راستی را از ویژگی های زن به شمار می آورند و عامل خوشبختی مرد، زن نیمه ی گمشده ی مرد است و کامل کننده ی آن ، اما به نظر من در ادبیات پارسی شخصیت زن دچار کم لطفی قرار گرفته است و آن چنان که باید از مقام والای زن گفته نشده، اما تبلور شخصیت زن در شعرهای من از جایی نشات می گیرد که سالها در بخش روانشناسی زن به تصمیم تحقیق و مطالعه و نوشتن مقالات مختلفی در این زمینه برای مجلات گرفتم، و کار مشاوره را در بخش روانشناسی روابط انجام می دادم . شاید ضمیر ناخودآگاهی من از درد زن ها و مشکلات آن ها در جامعه باعث پر رنگی نقش زن در شعرهایم شود. امیدوارم روزی برسد که ادبیات از گفتن شخصیت و مقام والای زن آن چنان که در خور آن است غنی شود.
بعنوانِ سوال دیگر در حوزه تخصصِتان سپید سرایی جوانانِ خوزستان را چگونه ارزیابی می کنید؟ این روند رو به رشد است یا ضعف و سستی؟؟
خوزستان را می توان یک منبع غنی و یک تغذیه کننده در کشور از لحاظ شعر غیر کلاسیک (سپید) دانست، و شاید بتوان گفت شعر در این خطه از کشور دارای قالب خاصی ست که بسیار چشم گیر و مخاطب پسند است. و به واسطه ی داشتن جغرافیایی با آب و هوای گرم و فضای صنعتی موجود در آن درد را می توان مانند فریادی بلند از قلم های شاعران آن شنید. درد محرومیت، درد جنگ، دردِ درد. راستش را بخواهید من همیشه نظر مثبت و نگاه خوشایندی بر شعر خوستان داشته ام نه به واسطه آن که اهل این سرزمینم ، بلکه جوشش و کششی که در شعر خوزستان است را می توان به گواهی قلم بزرگانی چون سید علی صالحی، هرمز علی پور، هوشنگ چهارلنگی و… دید و فهمید، و این نسل به نسل و سینه به سینه به دیگر جوانانی که شعر امروز خوزستان را قلم می زنند انتقال پیدا کرده است و گاه حتی می شودبر این باور بود که شاعران جوان امروز حیات دوباره ای به شعر دیروز بخشیده اند، و این نگاه و باور مبارکی ست که خوزستان را از یک یا دو قطبی بودن جریان های غالب در شعر آن و تاثیرپذیری از آن ها جدا ساخته است، و این باور، امید آن را می دهد که با جوششی که در انجمن ها پرخروش ادبی آن دیده می شود بزرگان دیگری به ادبیات کهن ایران شناخته شود.
ضمن تشکر از وقتی که به بنده دادید تا از نزدیک درباره شعر صحبت کنیم و لذت ببریم برمی گردم به موضوعیت کلی بحثمان یعنی شعر سپید,این نوعِ شعر بشدت “اجتماعی” شده است. هر چند که شاعران جوان نیز به این نوعِ قالب بیشتر متمایل شده اند و این حرصِ “نوگرایی” را چگونه میتوان در شکلِ زندگی امروزی بررسی کرد؟ و این جریانِ شعردر دهه یِ کنونی چرا بشدت از پیش رواج یافته است؟
این سوال شما من و یاد سی.اچ.سیسن می اندازد. شاعر و منتقدی که در مقاله ای با عنوان شعر و صداقت می گوید: ” نوگرایی، زمان درازی در جریان بوده است . چنین نیست که در حافظه زنده، روزی بوده باشد که نویسندگان جوان و جویای شکستن سنت ها و بت ها ، سر بر نیاورند”
حال برای آنکه بهتر متوجه تاثیرگذاری شعر سپید یا در کل نوگرایی شعر در زندگی امروز شویم می توان مقایسه ای از تحول و انقلاب شعری نیما در زمان خودش را داشت.
تا قبل از مشروطیت شاعری یک شغل و منبع درآمد محسوب می شد، و در استخدام شاه و سلطان و یا امیری بود که شاعر در وصف آن و کارهایش شعر می سرایید و در قبال آن وجه و مبلغی دریافت می کرد. اما بعد از انقلاب مشروطیت که به گمان من بیشتر می توان آن را تحول نامید تا انقلاب، بحث مفاهیمی چون علایق ملی و امید و شایسته سالاری و از این قبیل مطرح شد و شاعران زیادی به جرگه آزادی خواهان پیوستند و از زیر سلطه سلاطین و خوردن نان به نرخ روز در آمدند. هرچند به شکل تغییرات سطحی و عمدتا کلمه ای در شعر ،اما این خود تحول عظیمی بود که بعدها تحت تاثیر ادبیات فرانسه اشعار شاعران دستخوش نوگرایی و نوسرایی در ادبیات شد. این نوگرایی با تاثیرپذیری از مکاتب غربی و بخصوص سمبولیست که نیما پدر انقلاب نوگرایی نیز در تحلیل خود از ادبیات جهان و تغییر زیباشناسی در شعر فارسی اشاره های مستقیمی به آن داشته است. این نوگرایی ها در شعر همانطور که گفته شد بنا به نیاز زمان خود اتفاق افتاد یعنی نیما نیاز زمان خود را شناخت و این تغییر و تحول را بوجود آورد ، که بعد از آن شاعران دیگری چون کسرایی، ابتهاج، اخوان و یا شاملو این تحول و نوگرایی را بنا به نیاز زمان در اشعار خود بوجود آوردند. که از میان آن ها شاملو به عنوان تاثیرگذارترین به شمار می آید. شعر او جدا از غنای محتوایی به لحاظ زبان و فرم بسیار مورد توجه است . بخصوص که اد از شاعران آوانگارد در جریان نوگرایی شعری و پایه گذار شیوه ی شکلی محتوایی از آن است. که به نام خود او ( شعر سپید یا شاملویی) نام گذاری شده است.پس بعد از نیما می توان شاملو را به عنوان بزرگترین تاثیرگذار بر نحوه ی تفکر شاعران گذاشت. آثار شاملو حکایت از آن دارد که در طی فعالیت ادبی اش به ضرورت نوگرایی شعر اندیشیده است . پس شناخت نیاز عصر و زمان مهمترین و پایه گذار نوگرایی در شعر و ادبیات است. چنان که می توان ظهور زنان شاعر را از نوگرایی و تاثیرگذاری شعر معاصر خواند. زنانی که امروز تعدادشان از مردان شاعر کمتر نیست . از نگاهی دیگر می توان گفت هم زمان بر شعر تاثیرگذار است هم شعر بر زمان ، و هر کدام به شکلی تحولی را در ساختار زندگی امروزی و شکل آن بنا به تاثیر خود می گذارند.
میلاد موحدی راد
هیچ دیدگاهی درج نشده - اولین نفر باشید