زنان کارگری که با مزد اندک معیشت خود را می گذارنند
زن نفسزنان وارد خانه «امعادل» میشود و سراغ او را میگیرد. امعادل برای کار در مزرعه، از صبح زود خانه را ترک کرده است. زن دوباره بعدازظهر با پاهای خاکآلود به درِ خانه امعادل میآید و میگوید: «خدا خیرت بده امعادل. امسال هم من رو برای کار تو مزرعه میخواهید؟ دستم خالیه. باید کار کنم […]
امعادل با روی باز از درخواست زن استقبال میکند و میگوید: «فردا قبل از طلوع آفتاب اینجا باش. باید صبح زود راهی مزرعه لوبیا بشویم.»
از فردا زن با خانواده امعادل راهی مزرعه میشود و پابهپای اعضای خانواده کار میکند و بعد از یک روز کاری ۲۰ هزار تومان مزد خود را میگیرد و راهی خانه میشود.همه اعضای خانواده پای کار
در جاده اهواز به سمت شهر شوش، روستای کوچکی هست به نام «عشاره کوچک». در این روستا محصولات کشاورزی متنوع و مرغوبی کشت میشود، محصولاتی چون لوبیا، ماش، کنجد، خیار، گوجه، بادمجان، گندم و برنج.
موضوع جالبی که در این روستا قابل مشاهده است همکاری همه اعضای خانواده در کار کشاورزی است. همه از کوچک و بزرگ، زن و مرد در موقع کاشت و برداشت در کنار هم در مزرعه کار میکنند و عرق میریزند. البته افراد مسن و همچنین کودکان و دانشآموزان در موقع حضور در مدرسه از کار کشاورزی معاف هستند.
در کنار همکاری اعضای خانواده در مزرعه، حضور زنان کارگر نیز به چشم میخورد؛ زنانی که به علت نداشتن منبع مالی برای تامین مایحتاج خود به شغل کارگری در مزارع روی میآورند. این زنان غالبا میزان مزد خود را به صورت توافقی از صاحب مزرعه دریافت میکنند.
خاله سعیده
خاله «سعیده» یکی از این زنان است که چند سالی است همسر خود را از دست داده و با فرزندانش زندگی میکند. او چند فرزند دارد، اما از گفتن تعداد آنها و شغلشان خودداری میکند و با همین یک جمله، گفتوگو را عوض میکند: «همین که تن بچههام سالم باشه، برام کافیه. زندگی سخته. اگر بتونن زندگی خودشون رو اداره کنن، برای من کافیه.»
خاله سعیده هر روز صبح زود قبل از طلوع آفتاب از روستایی در آن طرف روستای عشاره کوچک به خانه امعادل میآید. از روی خاکی که بر دمپایی پلاستیکی و پاهای آفتاب سوختهاش نشسته، میتوان دوری خانه او را در پیادهروی هر روز او حدس زد.
راهی مزرعه لوبیا
خاله سعیده همراه خانواده امعادل سوار نیسان آبی میشود و همگی راهی مزرعه لوبیا میشوند؛ مزرعه سرسبزی که برای رسیدن به آن باید از روی رودخانه کرخه آن هم با «دوبه» (شناور بزرگ) عبور کنند.
گاهی کشاورزان زودتر از صاحب دوبه به رودخانه میرسند و مجبورند مدتی را به انتظار آمدن او صبر کنند؛ مدت زمانی که برای کشاورزان طولانی و عذابآور میشود.
نیسان آبی روی دوبه میایستد و بعد از لحظاتی آرام آرام عرض رودخانه کرخه با حرکات دوبه طی میشود. خاله سعیده و امعادل در این مدت به درد دل کردن مشغول میشوند.
خاله سعیده نگران بدهیاش به یکی از بستگان است. میگوید: «زمستان نزدیکه و کف اتاقم فرش نداره. مجبور شدم یک روفرشی بخرم و بندازم کف اتاق.»
امعادل، خاله سعیده را به صبر کردن تشویق میکند. و خاله سعیده ادامه میدهد: «نه شناسنامه دارم و نه کارت ملی. برای همین به ما یارانه ندادن.»
کار در مزرعه
نیسان آبی به مزرعه میرسد. خاله سعیده از نیسان پایین میآید و عبای خاک آلودش را روی سایبانی که در مزرعه برپا شده است، میاندازد. امعادل یک گونی پلاستیکی خالی به او میدهد و هر دو شروع میکنند به چیدن لوبیا و ریختن آنها در گونی.
همه سر به زیر و آرام مشغول کار هستند. کمکم آفتاب اشعه گرم خود را نثار تن و صورت کشاورزان میکند و آرامآرام آثار خستگی و گرما در چهرهها نمایان میشود.
امعادل میگوید: «محصول امسال زیاد جالب نیست. ساقهها پربار نشدن. میترسم شرمنده خاله سعیده بشیم.»
امعادل کمر راست میکند و روبه آسمان میگوید: «رزق همه رو خدا میده.»
خدایا شکرت
کشاورزان تا اذان ظهر به کار مشغولند. موقع ناهار و استراحت خیلی کوتاه سپری میشود و دوباره کار شروع میشود. بعضی از کشاورزان زودتر کار را تعطیل میکنند تا قبل از تعطیل شدن دوبه بتوانند از رودخانه عبور کنند.
خاله سعیده پابهپای خانواده امعادل کار میکند. دلهره و اضطراب چشمانش لحظهای از نگاه امعادل دور نمیشود. کار که تمام میشود، همه باز سوار نیسان آبی میشوند. خاله سعیده عبای خاکآلودش را دوباره سر میکند. در کنار امعادل مینشیند. امعادل دستش را روی پای خاله سعیده میگذارد و میگوید: «خسته نباشی. امروز حسابی کمک کردی. اگر تو نبودی، کارمان به این زودی تمام نمیشد. فردا هم میآیی؟» خنده عمیقی بر لبان خاله سعیده مینشیند و سرش را تکان میدهد؛ یعنی میآیم. بعد خاله سعیده رو به آسمان میکند و میگوید: خدایا شکرت.
کارگران بینشان
خاله سعیده امسال هم مثل سالهای قبل کارگر مزرعه امعادل شده است؛ کارگر ارزانی که برای گذران زندگی اش کار سخت کشاورزی را انتخاب کرده است.
زنان کارگر مزرعه بدون آنکه آماری از آنها در دسترس باشد، به کار در مزرعه مشغول هستند. این زنان در فصل کشاورزی و اغلب در موقع برداشت محصول به خانه کشاورزان میآیند و از صاحب خانه تقاضای کار میکنند تا بتوانند چرخ زندگی خود را بگذرانند.
اسم بسیاری از این زنان در هیچ اداره ثبت احوالی به ثبت نرسیده است. فقر تنها دارایی این زنان بینشان است که سالها آرام و بی صدا آن را به دوش میکشند.شاید بهتر باشد مسئولان برای ساماندهی این کارگران نیز فکری کنند.
هیچ دیدگاهی درج نشده - اولین نفر باشید