حرفهای ناگفته دل میان لحظه شهادت/ اصابت تیر و ترکش، شهادت نیست
مقدمه : بانوان فعال رسانه ای خوزستان به رسم وپیمان دیرینه خود با شهدا دردیدار با خانواده شهید مدافع حرم ، جوان ونخبه بسیجی “علی حسینی کاهکش ” این بار عهدی زینبی بستند تا میراث دار عزت وایثار وعشق الهی شهدا باشند. ازاین رو با برنامه ریزی خانه مطبوعات وبسیج رسانه خوزستان به منزل شهید […]
مقدمه : بانوان فعال رسانه ای خوزستان به رسم وپیمان دیرینه خود با شهدا دردیدار با خانواده شهید مدافع حرم ، جوان ونخبه بسیجی “علی حسینی کاهکش ” این بار عهدی زینبی بستند تا میراث دار عزت وایثار وعشق الهی شهدا باشند. ازاین رو با برنامه ریزی خانه مطبوعات وبسیج رسانه خوزستان به منزل شهید علی حسینی کاهکش که دوسال قبل درعملیات مناطق جنگی نوبل والزهرا به درجه والای شهادت نائل شد رفته وضمن دیدار با خانواده شهید یاد وخاطره این شهید مدافع حرم را گرامی داشتند . گزارش زیر شرح این دیدار است که می خوانید .
در و دیوار منزل ، کمد ویترینی ، پنجره های اتاق همه بوی شهید علی حسینی کاهکش را می دهند . در ودیوار منزل پراست از عکس های یادگاری علی. کمد ویترینی منزل پر است از وسایل شخصی علی. پنجره های اتاق پراست از قاب عکس های علی از کودکی گرفته تا نوجوانی وسفربی برگشتش به سوریه .احساس غریبی در منزل پدر شهید به ما غلبه می کند .
مادر علی مشغول تدارک پذیرایی از میهمانان است . زمانی هم که کنار همسرش می نشیند تا از شهادت علی بگوید، صدایش غم بار و اندوهناک ؛ولی در چهره اش استواری واستقامت وصبر به چشم می خورد. وقتی همسرش از خاطرات دوران کودکی علی سخن می گوید ، فقط نگاهش به یک سمت خیره شده وسعی می کند غمگین بودنش را مخفی کند .
مادر علی حتی زمانی که از دوران کودکی علی می گوید باز هم آرام وقرار ندارد و اشک هایش جاری می شود. واما پدر علی مدام بین حرف هایش این جمله را تکرار می کند که ،علی ” علاقه وافری به مقام معظم رهبری داشت و این موضوع را هم بارها به زبان آورد که حتی از پدر ومادر وتنها برادرم برایم عزیزتراست. علی آن قدردوست داشت برای دفاع از حرم به سوریه برود که هیچ کس جلودارش نبود ومی گفت بستگان نزدیک خانواده متوجه رفتن من نشوند چرا که ممکن است مانع رفتن من بشوند .
پدر علی از خاطراتش می گوید :
یک سال قبل از شهادت علی ،رفتیم مشهد پابوس آقا امام رضا(ع) وضریح خیلی شلوغ بود ومن وهمسرم نمی توانستیم برای زیارت حتی نزدیک ضریح بشویم . علی که پیراهن سفید وکت وشلوار مشکی پوشیده بود گفت شما اینجا بیاستید من می روم زیارت وبرای شما هم دعا می کنم . من از دور نظاره گر علی بودم چراکه هنوز چند لحظه ای نگذشته به ضریح رسید و زیر لب با آقا امام رضا (ع ) درد دل می کرد. وقتی علی ضریح را زیارت کرد پیش ما برگشت .به او گفتم چه خواسته ای از آقا امام رضا (ع) داشتی ؟ علی گفت سرفرصت می گویم .
دو هفته که از برگشت ما به اهواز می گذشت و علی به منزل نمی آمد هر چقدر تماس می گرفتیم به تلفن ها جواب نمی داد نگران ودلتنگش شده بودیم .یک روز به او گفتم چرا من ومادرت را اذیت می کنی و جواب تلفن ها را نمی دهی ؟ گفت این دو هفته که به منزل نیامدم درحال گذراندن دوره آموزشی برای رفتن به مناطق جنگی سوریه ودفاع از حرم حضرت زینب (س) بودم وزمانی که تماس می گرفتید گوشی خاموش بود ولی در فکر من نباشید حال من خوب است .
موقعی که علی برای خداحافظی از من ومادرش آمد در لشکر ولیعصر فعال بود وتوضیح داد که آن روز درمشهد از امام رضا (ع) خواستم تا گره گشای مشکلم باشد و پدر ومادرم راضی شوند برای دفاع از حرم حضرت زینب (س ) به سوریه بروم و تیرم به خطا نرود تا در آزمون ورودی دوره آموزشی قبول شوم وبرای رفتن به سوریه نفر اول باشم ..
علی می گفت اگر خدا بخواهد ولیاقت داشته باشم شهید می شوم .تنها راه محافظت از کشورمان جانفشانی است وباید از خودمان مایه بگذاریم . ما جوانان باید برای دفاع از مسمانان بی گناه در مقابل دشمنان سینه سپر کنیم وگرنه با شعارتنها نمی شود اسلام را نجات داد .
علی همدم تنهایی هایم بود ودیگر نیست
مادر علی هم از ناگفته های همرزمان علی می گوید . شهید کیوانی از هم رزم های علی درسوریه بود وتعریف می کرد که علی در آخرین عملیاتی که حضور داشت روی دیوار این جمله را نوشت « اینکه تیر یا ترکش به تو ومن اصابت کند و بمیریم که شهادت نیست.! دشمن هم با تیر و ترکش میمیرد، شهادت آن زمان شهادت است و زیباست که به تکلیف عمل کرده باشیم. و مزد و اجر آن را خداوند تعیین کند وآن موقع است که شهادت، شهادت است و کلمه عند ربهم یرزقون است.»
شهید کیوانی گفته بود وقتی نوشته علی را خواندیم همه منقلب شدیم وگفتیم علی این چه جمله ای است ؟ وعلی جواب داد این جملات در قلبم بود وباید آنها را بیان می کردم . درآن موقع از این دستنوشته علی عکس گرفتم ودرهمین عملیات آخر یعنی عملیات «آزادسازی دو شهر شیعه نشین نبل والزهرا »بود که علی از ناحیه دست و سر گلوله خورد وبه شهادت رسید .
مادرش در ادامه می گوید : علی در دوران کودکی اش کنجکاو و بچه خیلی شلوغی بود وهمه کاردستی هایش را خودش با چوب درست می کرد . بیشترین علاقه اش در اسباب بازی ها به اسلحه بود که انواع آن را برایش می خریدیم . آن موقع ها اسباب بازی آر پیجی هم به بازار آمده بود که برایش خریدیم وخیلی آن را دوست داشت .
علی رفیق ودوست وهمراهم بود ودرد دل هایم را حتی اگر ۲ ساعت هم طول می کشید کامل گوش می داد وگاهی آرام بر شانه ام می زد ومی گفت این حرفها مهم نیست به آنها فکر نکن .اگر از کسی ناراحت بود فقط یک بار بیان می کرد وبعد به فراموشی می سپرد وهیچ وقت نگفت که از فلان فرد خوشم نمی آید .علی همدم تنهایی هایم بود ودیگر نیست ..
پدرعلی حرفهای همسرش را قطع کرده ومی گوید از وقتی علی رفته دیگر مادرش بی اندازه بی قرارعلی می شود شب ها بر روی وسایل علی آمده و ناله وزاری می کند وبه اومی گویم نباید اینگونه باشی چون علی هم ناراحت می شود .
ما یک شهید دادیم مانند دیگر خانواده شهدا ..ما یک علی دادیم ودر ازای آن هزاران نفراز مردم به ما اظهار محبت می کنند وشاید علی ما به ۲ هزار نفر یا شایدم بیشتر تبدیل شده است . باید صبر داشته باشی وتحمل کنی .علی هم مثل صدها شهید دیگربدان ؛ که دردفاع از حرم در مناطق جنگی به درجه والای شهادت رسیده اند .
مادر وپدر شهید علی حسینی کاهکش برای بیان خاطرات فرزندشان وپاسخ به پرسش های ما در جمع ما خبرنگاران نشسته اند اما پدر علی بیشتر صحبت می کند ومادر اکثر مواقع به جایی خیره شده وسکوت اختیار می کند چراکه به قول همسرش با گذشت یک سال از شهادت علی ۳۰ ساله اش، هنوز بی قرارش است وحتی با رفتن به مزارعلی قلبش آرامش پیدا نمی کند…
دوستان رسانه ای که توفیق یافته اند در این برنامه “قرار عاشقی ” که دیدار با خانواده شهید مدافع حرم شهید کاهکش است ما را همراهی کنند سرا پا گوششان به صحبت های پدرعلی است . عکاسان رسانه ای حاضر در این نشست صمیمانه وارزشمند ، تصاویر مختلف را با دوربین خود عکاسی می کنند . ما نیز نگاه مان را از چشمان اشک آلود پدرومادر علی دور نگه داشته وسرمان به فرش کرم رنگ منزل شان خیره می کنیم تا با مخفی کردن اشک هایمان بتوانیم مصاحبه را ادامه دهیم ..
اما پدر علی بازهم با شوق واشتیاق خاص ازلحظه های خوب وبه یادماندنی دورانی که علی درکنارشان بود سخن می گوید وگویا با بیان خاطرات فرزندش آرامش قلبی ونشاط روحی بیشتری پیدا می کند . می گوید علی از دوران نوجوانی ارتباط خوبی با واحد بسیج استان داشت و ۲۰ سال بسیجی بود. همیشه لبخند برلب داشت وحتی در مواقع عصبانیت هم می خندید. علی مهندس برق قدرت وشاغل در شرکت توربین نفت بود وکار برایش به نسبت علاقه قلبی اش به دفاع از حرم حضرت زینب (س) ارزش چندانی نداشت ومی گفت اگر برگشتم که برگشتم ودوباره سر کار می روم ؛اگر نه هیچ . علاقه قلبی من به نظام جمهوری اسلامی وپیروی از دستورات رهبر انقلاب اسلامی ودفاع از مردم بی گناه سوریه برایم ارزش بیشتری دارد .هرزمان هم درباره ازدواج با اوصحبت می کردیم می گفت وقتی از سوریه برگشتم والان موقعش نیست .
شب قبل از شهادت علی
مادرعلی می گوید : “شب قبل شهادت علی دچار کمردرد شدید شدم وبه این علت بیشتر وقت را باید استراحت می کردم و درعالم بیداری علی رامی دیدم که کفن برتن کرده وبر دوش مردم است واو را می برند ومنقلب وناراحت می شدم . چند باراین خواب را در عالم بیداری دیدم .همسرم هم علی را به خواب دیده بود و به او گفت علی تو را نمی بینم که با تو حرف بزنم .علی به پدرش گفت من همین جا هستم هروقت خواستید من می آیم اما دیگر نیامد ..“
خبر شهادت علی
تعدادی از دوستان وآشنایان به ما زنگ زدند که می خواهیم خبری به شما بگوییم ولی مادروبرادرعلی این موضوع را نفهمند یک نفر به نام علی کاهکش در سوریه به شهادت رسیده ولی برخی می گویند این تشابه اسمی است ودقیق نمی دانیم. باشنیدن این خبردر قلبم بلوایی بر پا شد که نکند علی ما باشد وهمه دنبال این بودیم تا خبر موثقی دریافت کنیم .
پنج شنبه ای بود که همه خانواده دورهم جمع بودیم وحرف سراین بود که چطورخبری از علی بدست آوریم که یکی از بستگان به منزل مان آمد وگفت از علی چه خبر ؟ گفتیم خبر موثق نداریم . گفت فردا بروید منطقه پارک زیتون وچهارشیرچون قراراست عکس شهیدان را نصب کنند .
پدر علی درحالیکه این بخش از خاطره اش را می گوید صدایش به لرزش درمی آید ومی گوید صبح روز بعد، اول وقت به سوی پارک زیتون رفتم .بی تاب وبی قرار بودم وضربان قلبم تند تند می زد که خدایا علی من زنده است یا شهید شده ؟؟ هزاران فکر وخیال به ذهنم زده بود .تک تک عکس شهدای مدافع حرم که دورتا دور محوطه پارک زیتون نصب شده بود را رصد کردم تا یکدفعه چشم به چشمان جگرگوشه ام افتاد (پدر دیگر طاقت نیاورده واشک …) . همزمان سرهنگ حاجتی وچند نفر دیگر از بسیجیان به منزل آمده بودند و این خبر را به همسرم دادند که علی در طی عملیات شکستِ حصر «نبل» و «الزهرا» به دست رزمندگان مقاومت، به شهادت رسید وبدین ترتیب همسرم همزمان با من خبرشهادت علی را شنید وبه اتفاق دیگر بستگان منزل را برای مراسم عزاداری مهیا کردند ….
خاطرات پدر ومادر علی از فرزند شهیدشان هم دلنشین وشنیدنی بود هم غمگین واندوهناک . زمانی که پدر ومادر از شهادت فرزندشان می گفتند تنها چیزی که در ذهنم تداعی می شد ، چقدر سخت است که هنوز بعد از یک سال مادر علی بیقرارو نا آرام است . اشک های پدر وسکوت غم انگیز ومعنا دار مادر شهیدونامه برادر زاده علی درکمد ویترینی منزل که نوشته بود علی برای نجات کشورشهید شد ومن راه او را ادامه می دهم .جای عمو علی در بهشت است .. به راستی دیدارغیر قابل توصیفی بود .علی «حسینی وار» به سرزمین مدافع حرم در سوریه رفت وبه درجه والای شهادت نائل شد وبه آرزویش رسید وخانواده اش زینب وار باید صبوری کنند ..این است عشق واقعی به ائمه اطهار باید عاشق باشی تا بتوانی اینگونه راه حسین (ع) را ادامه دهی باید عاشق باشی تا بدانی عشق واقعی یعنی حسین وبردباری یعنی صبر زینب (س ) …
شهرزادامیری
هیچ دیدگاهی درج نشده - اولین نفر باشید